باید برای خویش دلی دست و پا کنی
تا در ره حسینِ زمان , جان فدا کنی
فصل بهار دل شده باید دگر شوی
وقتش رسیده خیمه ی ماتم به پا کنی
باید برای خویش دلی دست و پا کنی
تا در ره حسینِ زمان , جان فدا کنی
فصل بهار دل شده باید دگر شوی
وقتش رسیده خیمه ی ماتم به پا کنی
خون چرا از دوری خاکت نبارم؟ کربلا !
ماندهام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا !
گفتهاند از آسمانها, من ولی از کودکی
در هوای بوی خاکت بیقرارم کربلا !
ای آنکه نظر به نیمه ی پُر داری
بر ما نظری! چنانکه بر حُر داری
جان من و خاندانِ من در راهت,
نا چیز تر از آنچه تصور داری!
عارفه دهقانی
در جـهـان بـا روز عاشورا خوشیم
در کـنـار زاده ی زهــــرا خوشیم
هـرکـجــا بـاشـیـم بـی اربابمـان
بـی کـسـیم وبـی قرار و ناخوشیم
بـاز روز و شـب نـوای یــا حسین (ع)
می شـود آرامـش دل هـا حسین (ع)
زنـدگـــی در خــا نــه ی اربـا بـمـان
نـوکـری در خـا نه ی مولا حسین (ع)
بر لوحِ دلم از ابتدا نامِ تو بود
هم چترِ حریمِ زندگی بامِ تو بود
این کشتیِ دل خسته و طوفان زده ام
با گفتنِ یا حسین, آرامِ تو بود
حمید رضا نوری
در خلوتی عجیب نگاهم غریب بود
دستم فقط به دامن اَمَّن یُجیب بود
اَمَّن یُجیب خواندم و یَامَن یُجیب را
از دل صدا زدم, که به دردم طبیب بود
آب دیدم و به یاد لب تو افتادم
باز هم روضه تو زنده شده در یادم
باز هم نام تو و اشک تلاقی دارند
باز هم دل به مصیبات مقاتل دادم
نمی از جام ناب میخواهم
خمره خمره شراب میخواهم
بهر گریه برای خون خدا
کی زحق من ثواب میخواهم ؟
آن باده ای خوش است که نذر سبو شود
آن غصه ای خوش است که آه گلو شود
اصلا به یک دو قطره نباید بسنده کرد
آن چشمه,چشمه است,که یک روز”جو” شود
کم کم میان روضه تان پیر میشوم
از زندگی بدون شما سیر میشوم
وقتی دلم برای شما تنگ میشود
هر جا که روضه هست سرازیر میشوم