شعر مناجات امام حسين (ع)

آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است

آنچنان که بارش باران نم نم دیدنی است
چشم خیس گریه کن های شماهم دیدنی است

هم نزول حضرت جبریل سوی روضه ها
هم گدایی کردن امثال حاتم دیدنی است

بین روضه هرکه از نام شما دم میزند

بین روضه هرکه از نام شما دم میزند
روی دست حضرت عیسی بن مریم میزند

نه فقط شیعه , همه ادیان عزادار تواند
بر سر و بر سینه از داغ تو عالم میزند

باید عاشق کمی ضرر بدهد

باید عاشق کمی ضرر بدهد
در ره عاشقی جگر بدهد

پای شمع نگاه محبوبش
مثل پروانه بال و پر بدهد

رونق گرفت از غم تو زندگانی ام

رونق گرفت از غم تو زندگانی ام
ای یار مهربان به کجا میکشانی ام ؟

حالا که پیرمرد شدم کیف میکنم
چون وقف روضه بود تمام جوانیم

هر وقت حرف دیدن یارست لن هم هست

هر وقت حرف دیدن یارست لن هم هست
دل کندن از دلبستگیها, از وطن هم هست
گفتم همه جمعند شاید جاى من هم هست

در باغ اگر گل هست, پهلویش چمن هم هست

کسی , زبانِ مـنِ لال را نمی فهمد

کسی , زبانِ مـنِ لال را نمی فهمد
دلیـلِ اصلیِ این حال را نمی فهمد

شبیه میوه ی آفت زده ست بر شاخه
کسی که دردِ منِ کــال را نمی فهمد

چشمان ما به قدر دو دریا حسینیه ست

چشمان ما به قدر دو دریا حسینیه ست
امن است ساحل دل ما تا حسینیه ست

ما تکیه میزنیم به این تکیه ها فقط
چون تکیه گاه حضرت زهرا حسینیه ست

قسم به قافله سالار ظهر عاشورا

قسم به قافله سالار ظهر عاشورا
قسم به چادر خاکی حضرت زهرا
قسم به نخل رشید حرم ابو فاضل
قسم به پیکر درهم شکسته ی سقا

"بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران "

“بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران “
من منتظر نشستم در راه تو کماکان
حتی اگر که مردم یک سر بیا سراغم
“کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران”

دل که می‌‎گیرد دوچشم تر به دادم می‎رسد

دل که می‌‎گیرد دوچشم تر به دادم می‎رسد
در زمان فقر این گوهر به دادم می‎رسد
وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست
دست من خالی که باشدسربه دادم می‎رسد

عاشقی ادعا نمی خواهد

عاشقی ادعا نمی خواهد
نوجوان که عصانمی خواهد

چشم خیس و دل کباب بس است
نوکری دست و پا نمی خواهد

هرکس که حسّ و حالِ مرا درک می کند

هرکس که حسّ و حالِ مرا درک می کند
این سوز بی زوالِ مرا درک می کند

کعبه که قرن هاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شالِ مرا درک می کند

دکمه بازگشت به بالا