شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

متی ترانا و نراک

در عاشقی, تحمّلِ هجران به من رسید
سرگشتگی به کوه و بیابان به من رسید

کشتیِ دل, به نیل و فراتم به گِل نشست
از دوری ات, دو دیده ی گریان به من رسید

دلخورم

از خودم دلخورم اقا که تو را یادم رفت
هه ی دویدم پِیِ نفسم که حیا یادم رفت

انتظار فرجت را نکشیدم یک شب
بهر دیدار رُخَت باز دعا یادم رفت

مُنتظر

آن درد می اَرزد که درمانش تو باشی
آن هجر می چَسبد که پایانش تو باشی

دل آرزو دارد در این تاریکیِ محض
یک شب بیایی ماهِ تابانش تو باشی

قبولم میکنی؟

بار دیگر آمدم آیا قبولم میکنی؟
من همانم, بنده ی رسوا, قبولم میکنی؟

بی حیایی کرده ام شرمنده ام حالا بگو
روی می گردانی از من یا قبولم میکنی؟

قدم گذار به چشمم

اگر که دنیا دارم اگر که دین دارم
کمند لطف تو را چونکه در کمین دارم

برای خواستنت گرچه غرق تردیدم
ولی به اینکه تو می خواهی ام یقین دارم

امیدوار

انیس هر نفسم آه انتظار تو نیست
بمیرد این دل غافل که بیقرار تو نیست

خزان بی تو به خود بسکه عادتم داده
نگاه منفعلم در پی بهار تو نیست

عشق این نوکریا

دنیا بین من و تو فاصله انداخته اقا
خیلی وقته نوکرت قافیه رو باخته اقا
منو زیر چتر مهربونیات پناه بده
یه گوشه امنی به این کلاغ روسیاه بده

آقای من

معصیت کار هستم و حجب و حیایم کم شده
غرقِ در دنیا شدم حالِ دعایم کم شده

چشم من از بس به دنبال هوس رفته ببین
در میان روضه آقا گریه هایم کم شده

خسران زده

راهی برای رفع ِ خشم و غضب نسازد
آنکه برای عشقت خود را ادب نسازد

دنبال یارِ نابی! آنکه اگر رطب را-
خورده ست…دیگران را منع رطب نسازد

صاحب‌الزمان

چشم نیاز دوختم به راه صاحب‌الزمان
امید بسته‌ام به یک نگاه صاحب‌الزمان

امید بسته‌ام ولی چقدر پُر توقع‌ام
چشم گناهکار و روی ماه صاحب‌الزمان

میرسد جمعه‌ای

بویِ سیبِ حرم از سمتِ سحر می‌آید
قطعِ این فاصله از دستِ تو بر می‌آید

روز و شب کارِ شما گریه شده می‌دانم
باز از دامنتان بویِ جگر می‌آید

آلوده ام

 

هرچند دادم از دست حال عبادتم را
از من نگیر هرگز عرض ارادتم را

هرجوره خوب بودی با این بد گنهکار
اما ادا نکردم حق رفاقتم را

دکمه بازگشت به بالا