آنقدرآلوده ام که بار خفت می کشم
باخودم این درد را تا بی نهایت میکشم
یابن زهرا من برای اینکه راضی ات کنم
از نماز صبح تا هیئت ریاضت می کشم
شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)
شب و روز غُصّه دارم که تو نیستی کنارم
تو که نیستی کنارم شب و روز غُصّه دارم
ز شـب بلند هجـران ، گِـله ای ندارم ای جان
که به عشقِ روزِ وَصلَت شب و روز می شُمارم
گر چه بی منت همیشه نان رسانی می کنی
جور دیگر فاطمیه مهربانی می کنی
نیستی در ظاهر اما باطنا لطف تو هست
ظاهری و باطنی صاحب زمانی می کنی
برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو
ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو
مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست
به روضه راه ندارد دلی که محرم نیست
اگر مصائب زهرا نبود می گفتم
غمی عظیم تر از ماتم محرّم نیست
به خواب غفلت خویشم! زهم پاشیده سامانم
من بیچاره یک عمرست اسیر این زمستانم
به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس
تورا دیگر نمیبینم! چه سنگین است تاوانم!
تو غصّه خوردی، ما که غَمخواری نکردیم!
تو ناله کردی، ما که دِلداری نکردیم!
یک شب اسیرِ رنجِ بی خوابی نبودیم!
از دوریِ تو گریه و زاری نکردیم!
یک جورهائی عاشقم فصل خزان را
آموختم از برگ ریزان بذل جان را
-گرمی عشق تو مرا زنده نگه داشت
-با مهر تو لازم ندارم این و آن را
بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت
هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها
زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت
تو یار باشی ؛ داغ هجران درد دارد
سر؛در فراق رویت ای جان؛درد دارد
یک عمر نوکر بودن؛ آقا را ندیدن
ای باطن قرآن به قرآن درد دارد
تا دلت خون است، هر روز از من و امثال من
غیرِ سرخی نیست، در تقویمِ ماه و سال من
روضههایم مو به مو هر وقت، تقدیم تو شد
قطره قطره خیس شد پروندهی اعمال من
گرچه دورم از تو آقاجان فراموشم نکن
کرچه کار من شده عصیان فراموشم نکن
محضر تو هِی بدی کردم ولی فرصت بده
این بدی را میکنم جبران فراموشم نکن