شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

گذر کردی

شب و روزم همه با از تو شنیدن سپری شد
عمرم ای دوست به روی تو ندیدن سپری شد

همه گفتند زِ بازار گذر کردی و رفتی
دیده ام کور شد و وقتِ خریدن سپری شد

فراق

گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ من
خزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من

سپرده ام به صَبا سویت آوَرَد خبرم
دمِ سحر که گذشت از کنارِ تربتِ من

چه باید بکنم

خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم
رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم

این دوماه از کف من رفت و‌ نکردم کاری
وای از غفلت بسیار! چه باید بکنم

عشق تو

ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم
با همه آدمیان غیر تو خلوت کردیم

جای خالی تو را هیچکس احساس نکرد
به گمانم که به دوری تو عادت کردیم

اشک دوری

ماه صفر گذشت بیا تا سفر کنیم
باید از این دو ماه دوباره گذر کنیم

آقا بیا که دیده ی حسرت کشیده را
با اشک دوری از تو و این ماه تر کنیم

ذوالکرم

 

غائب از دیده ها کجایی تو؟
گل خیرالنساء کجایی تو؟
قوت قلب ما کجایی تو؟
ای ولی خدا کجایی تو؟
نائب مرتضی کجایی تو؟
دست ما جملگی به دامانت,

عمرِ ارزان

اشکی که ما داریم باران هم ندارد
حالی که ما داریم طوفان هم ندارد

هجری که ما دیدیم یوسف هم ندیده
دردی که ما داریم کنعان هم ندارد

حبیبی یا مهدی

دیده بگشا که ز دوریِ شما خسته شدم
آمدم ناله کنم یار بیا خسته شدم

سر به زیر آمده ام تا که بگویم به شما
از گناهان زیادم بخدا خسته شدم

هوای وصال

در هوای وصال دربه درم
شاهدم گریه زاریِ سحرم

جگرت خون شده ز غفلت من
من‌ هم از غصه ی تو خون جگرم

امام عصر عج

دستِ خالی زِ من و تارِ عبایش با تو
مُژه‌ای از من و خاکِ کفِ پایش با تو

زحمتِ روضه‌ی‌مان هم که فقط با زهراست
قندش از مادرِ تو مزه‌یِ چایش با تو

متی ترانا و نراک

در عاشقی, تحمّلِ هجران به من رسید
سرگشتگی به کوه و بیابان به من رسید

کشتیِ دل, به نیل و فراتم به گِل نشست
از دوری ات, دو دیده ی گریان به من رسید

دلخورم

از خودم دلخورم اقا که تو را یادم رفت
هه ی دویدم پِیِ نفسم که حیا یادم رفت

انتظار فرجت را نکشیدم یک شب
بهر دیدار رُخَت باز دعا یادم رفت

دکمه بازگشت به بالا