شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

ای ساحل نیاز

دل را به پای ناز تو ای ناز باختم
با این همه شکست ببین باز باختم

اصلا برای اینکه تو هم باورم کنی
اقرار می کنم که از آغاز باختم

چشم به راه تو

جمعه ها خسته و دلگیرتر از هربارم
جمعه ها چشم به راه تو فقط میدوزم
بغض در راه گلو مانده ولی میشکند
مثل یک شمع در این ظلمت شب میسوزم

یا مهدی

نگو که نیست بگو دیدها خطا دارد
به هر کجا بروی نور, ردّپا دارد

دروغ بسته به خورشید قاری غیبت
که نصّ اَشرَقتِ الارض, ماجرا دارد

منتظرِ روی توأم

باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت

منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو

رتّل القران

رتّل القران امّا باده را ترتیل کن
روزگار دشمنت را سرگذشت فیل کن

از سیاهی ها ببر اندیشه ی پیکار و پس
آیه نصرُ منَ اَلله را خودت تاویل کن

بهاری نمانده است

در راه مانده ایم و سواری نمانده است
از ردّپای رفته غباری نمانده است

از شهرهای یخ زده بیرون زدیم و باز
کوهیّ و سرپناهی و غاری نمانده است

فراق و هجرانت

برای دوری ات آهِ جگر بهانه گرفت
شکست بغض نهان, چشمِ تر بهانه گرفت

خوشا به حال دلم, از فراق و هجرانت
خودش به جای هزاران نفر بهانه گرفت

کنارم باش

دلگیرم از شهری که مسکین را نمیفهمد
شهری که درد شعر پروین را نمیفهمد!
شهری که صورت های غمگین را نمیفهمد
شهری که ((لااکراه فی الدین)) را نمیفهمد

غمزه ی چَشمَش

ای دلِ خسته ی من همدمِ ویرانی ها
غرق شو غرقِ خودت غرقِ پریشانی ها

زَرق و برق بدلیجات اسیرت نکند
ماه را گم نکنی بینِ چراغانی ها…!

جمعه

 

ای گلِ پنهان شده ی فاطمه
پُر ز تولّای تو جانِ همه

گو که کجایی و کجا جویمت
در چمنستانِ ولا جویمت

یاصاحب الزمان(عج)

کنون که حال دلم را تو در نظر داری
بگو به سمت کدامین گذر , گذر داری

تویی که راه گشایی تویی که راهنما
کلید رحمتی و در نگه قمر داری

مهر سیرت

کهکشان خاک ره اجلال تو
آسمان سایه نشین بال تو

در فلک مردم پی ماهند و من
در زمین دنبال استهلال تو

دکمه بازگشت به بالا