یا دَمِ هوی کسی یا دم تیغ دو سری
بر دل خستهدلان میکند آخر اثری
سالها حلقه زدم بر در میخانهی تو
که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری
یا دَمِ هوی کسی یا دم تیغ دو سری
بر دل خستهدلان میکند آخر اثری
سالها حلقه زدم بر در میخانهی تو
که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری
#امام_زمان
با “محبت” آمدی, صید کمندم کرده ای
با همین ترفند ساده, پایبندم کرده ای
بی بهاتر از همه هستم ولی با لطف خود
در میان عاشقانت ارجمندم کرده ای
تا به کی از تو و از فاصله ها باید گفت؟
تا به کی از تو و آن زلف رها باید گفت؟
تا به کی رنج فراق رخ تو باید برد؟
تا به کی شور غزل را به نوا باید گفت؟
بازم شب قدره و بیقراری
غلت میخوره رو گونه های خیسم
بازم شب قدره و حاجتام و
یکی یکی با گریه می نویسم
بیا به حال خرابم دعا نما مهدی عج
مرا ز قید معاصی رها نما مهدی عج
مرا که غافلم از لطف بی حدت مولا
بیا ز ورطه ی غفلت جدا نما مهدی عج
من خریدار سر دار نبودم که شدم
اینقدر عاشق و بیمار نبودم که شدم
آمدم رد شوم از کوچه ی معشوق فقط
قبل از آن مست و گرفتار نبودم که شدم
دلتنگ روی ماه تو هستیم, ماه ما
چشمان خیس وقت سحرها گواه ما
معلوم می شود که دلت را شکسته ایم
از بس که بی اثر شده این سوز آه ما
چه شود فرصت دیدار به ما هم بدهند
فیض هم صحبتی یار به ما هم بدهند
آنقَدَر بر در این خانه گدا می مانیم
لقب ِ نوکر ِدربار به ما هم بدهند
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما
ماه خدا دومرتبه بیماه روی تو
دارد بشارت رمضان میدهد به ما
سفره ی افطار ما پر سفره دیدار نه
ما بفکر هرکسی هستیم اما یار نه
غصه هجر تو را خیلی نداریم عفو کن
سرسری از وصل میخوانیم با اصرار نه
هر چهقدر از ما گرفتاران تمنا میرسد
باز هم از سوی او امروز و فردا میرسد
تا به کِی چشم انتظاری تا به کِی دربهدری
نامهی وصل من و او کِی به امضا میرسد؟
کارم شده ز دوری تو سوختن, بیا
بر این دل شکسته ام آتش مزن, بیا
یعقوب هم به گریه ی من گریه می کند
کنعان به گل نشست, عزیز وطن بیا