از روز اول دل به عشق تو سپردم
جمعه به جمعه بین ندبه غصه خوردم
حرف تو که آمد وسط … مثل همیشه
دندان حسرت را به روی هم فشردم
از روز اول دل به عشق تو سپردم
جمعه به جمعه بین ندبه غصه خوردم
حرف تو که آمد وسط … مثل همیشه
دندان حسرت را به روی هم فشردم
سوز اشک و ناله ام چاره درد و غم نشد
یک نفس از سوز من بین خیالت کم نشد
چاره ای بر زخم دل میکردم اما هیچکس
همچو یاد دلبرم بر زخم من مرهم نشد
سخن ما همه از طره گیسوی تو بود
از لب لعل تو واز خم ابروی تو بود
هر کجا پا که نهادند همه خوبان جهان
صحبت از روی تو و موی تو و خوی تو بود
تقویم هم دیگر تماشایی ندارد
وقتیکه جمعه , صبح زیبایی ندارد
حبس دعای من مرا درگیر من کرد
در این منیت ها خدا جایی ندارد
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید, شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
فقط نه صبحِ من از ابرهای تار پُر است
گلویِ جاده هم از بُغضِ انتظار پُر است
بیا که زردی پائیز با تو بی معناست
چرا که عهدِ تو از سبزیِ بـهار پُر است
همواره در برابر لیلی جنون کم است
شیرین اگر تویی به خدا بیستون کم است
تنها دلیل کثرت شاعر تویی, ولی
هر قدر شعر گفته شده تا کنون, کم است
دارد بهانه این دل, آهش اثر ندارد
دیگر هوای یارم , بر دل گذر ندارد
آن کس که همنشین, من بود یک زمانی
دیگر ز من بریده, بر من نظر ندارد
پسر فاطمه هر بار مرا می بخشد
با همین مرتبه صد بار مرا می بخشد
حال او بد شده از هر عمل ننگینم
با همان حالت بیمار مرا می بخشد
گرفته قلبم و آه , هم مدد مرا ندهد
برای درد فراقت کسی دوا ندهد
براه مانده نگاهم بیا گل نرگس
کسی به جز تو پناهی به بینوا ندهد
از من مخواه حال و هوایم عوض شود
راه رسیدن به خدایم عوض شود
عیدی به بدون یوسف زهرا نمی شود
کاری کنید راه دعایم عوض شود
*شرح احوال مرا بر در این خانه بخوان
شعر بی خط مرا شعله مستانه بخوان
*گر نبودم که کنم جان بفدای معشوق
تربتم را به ره آن شه جانانه بخوان