شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

جمعه های تکراری

دلم گرفته از این جمعه های تکراری

از این همه دلِ بی غم , هوای تکراری  

میان این همه تکرار فکر یک روزم …

خودت بگو آقا … پس کجای تکراری ؟  

ما خجالت زده ی لطف تو هستیم

ما که لبریز غم و غصه و آهیم هنوز

رمضان آمده و غرق گناهیم هنوز

رانده از عالم و آدم شده ایم آقا جان

بی کس و خسته و بی پشت و پناهیم هنوز

یوسف زهرا

غزل عسل شود از نام با مسمایت

و کوه سجده کند پیش قد و بالایت

شوند, پای نگاه تو یوسف زهرا…

تمام اهل زمین خدا, زلیخایت

شاید دلت بسوزد

شاید دلت بسوزد و رحمی به ما کنی

ما را ز دام سخت جدایی رها کنی

چیزی نمی شود که میان قنوت خود

یک ذره هم برای ظهورت دعا کنی

اگر بگذارند

قطره ای عاشق دریاست …. اگر بگذارند …

نوکری عاشق مولاست …. اگر بگذارند …

صبح در حال مناجات , و شب سینه زنی

زندگی …آه … چه زیباست …. اگر بگذارند …

یکبار هم از نیابت ما کربلا برو

در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید

یوسف که رفت غُصّه ی کنعان به ما رسید

ما سال ها پای وصالت گریستیم

یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید

رمضان آمد

رمضان آمد و من آمده ام

باز هم قید خودم را زده ام

راه گم کرده ترین بنده منم

پیش چشمان تو شرمنده منم

مژده ماه

خورشید پشت ابر! نشانی به ما بده

ای ماه! مژده رمضانی به ما بده

مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و

باد صبای مشک فشانی به ما بده

نامه

بــاز اینــجـــا نشــستـه ام امــشـــــب

تـا بـگـــــــویـم پـــــر از تــــب و تـابـــــم

بـــاز چــشـمــم پــر از نگــاه شماست

در پـــــــی ردپــــــای مــهـــــتــابــــــم

هوای دیدن روی نگار

به هربهانه دلم میل یاردارد و بس

هوای دیدن روی نگارداردو بس

جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت

به وصل روی تو عاشق بهاردارد و بس

الحق کریمان

الحق کریمان سفره ای پر نور دارند

در آن غذاهای لذیذی می گذارند

الحق غذای روحی ما دست آنهاست

آنها به جز اکرام که کاری ندارند

زباران نجیب تر

ای سبز چشم هات زباران نجیب تر
ای جذبه ات, نگاه خدا, بلکه سیب تر
از خنده ی بهار به گل آشنا تری
ای هر غروب جمعه غیابت غریب تر

دکمه بازگشت به بالا