تا کی برای آمدنت لحظه بشمرم
از اینکه غایبی ز نظر سخت دل پُرم
آقا دلم برای شما لک زده ولی
می دانم اینکه هیچ به دردت نمیخورم
تا کی برای آمدنت لحظه بشمرم
از اینکه غایبی ز نظر سخت دل پُرم
آقا دلم برای شما لک زده ولی
می دانم اینکه هیچ به دردت نمیخورم
پایان سال و وقت حساب و کتاب شد
پیشانی ام به محضرتان خیس آب شد
هر روز با گناه دلت را شکسته ام
بین من و تو این همه عصیان حجاب شد
برگرد و شام ظلمتمان غرق نور کن
دل های پر زماتم مان پر سرور کن
هر جمعه با نیامدنت خرد میشویم
برگرد و باز چهره ی ما پر غرور کن
بی عبورت کوچه ها بن بست دارد بی گمان
ظلم پشتش عده ای سرمست دارد بی گمان
زرق و برقی شد تمام سادگی هایی که بود
مال دنیا بنده ای دربست دارد بی گمان
باز هم میرسد بهار,ولی
باز پاییز سرد در راه است
ای بهار همیشگی بازآ
بی تو عمر بهار کوتاه است
گفتم غزلی دوباره با ” جمعه ی بعد “
مرغ دل من پریده تا , جمعه ی بعد
این جمعه نمی شد که بیایی آقا؟!!!
حالا تو به من بگو چرا جمعه ی بعد؟!!!
سر سال است بیا کیسهی مارا پر کن
کاسه ی چشم من ازروضه ی زهرا پر کن
جای خالی مرا در حرمتای مولا
به دو دستان یداللهیسقا پر کن
امیر بى قرینه کى مى آیی؟
کشم ناله ز سینه کى مى آیی؟
عزیزم فاطمه س چشم انتظاره
سحر خیز مدینه کى مى آیی؟
این جان که تمام شد تو می آیی , نه ؟
قرآن که تمام شد تو می آیی , نه ؟
من چتر به دست منتظر در راهم
باران که تمام شد تو می آیی , نه ؟
قاسم اسدی
هر آن چه گریه بریزم بهقلب شعله ورم
دوباره سر رود آتش ازآتش جگرم
غم فراق تو و هجر ایندو ماه عزا
دو غصه می شود و بیشترزند شررم
خاطرم هست که از کودکیم تا حالا…
در دلم ریشه دوانده غم دوری شما
قطره آبم که سرازیر شدم از سر کوه
که مگر قبل بخــارم برسم بر دریــا