دورهم جمعند هرشب دلبر و دلدارها
خوش به احوال پریشان همه بیدارها
توبه کردم هی شکستم توبه ها را پشت هم …
خسته ام من از خودم ازینهمه تکرارها
دورهم جمعند هرشب دلبر و دلدارها
خوش به احوال پریشان همه بیدارها
توبه کردم هی شکستم توبه ها را پشت هم …
خسته ام من از خودم ازینهمه تکرارها
دیگر مجال حرف و سخن هم نمانده است
حالی برای ناله زدن هم نمانده است
صحرای معرفت که پر از یاس و لاله بود
گشته کویر خشک, چمن هم نمانده است
مهر حسین روشنی جان مؤمن است
گریه بر او نشانه ایمان مؤمن است
شب در نماز روضه به معراج میرود
تسبیح اشک سجده پنهان مؤمن است
ببخش اگر برای کار تو ثمر نداشتم
هوای عشق داشتم , ولی جگر نداشتم
برای راهت ای گلم تمام هستی دلم
همین دو قطره اشک بود و بیشتر نداشتم
الهی چه می خواهی از بنده ات؟
که یک عمر بوده ست شرمنده ات
الهی شکسته پر و بال من
به هم ریخته حال و احوال من
روزگاری ست که با تو سر دعوا دارم
که چرا دست چرا قلب چرا پا دارم؟
من که دیروز کنارت به عبادت بودم
این چه عشقی ست که امروز به دنیا دارم
طُــرفهُ العِـینی سراپای وجودم را گرفت
از خُدا , تا در جهان اذن ورودم را گرفت
خواستم بودونبود من شود اینگونه شد
از منِ دُنیــا زده , بودونبودم را گرفت
با صدای ربنا هردم به هنگام وضو
نام زیبای تو را آهسته نجوا می کنم
بعدمغرب وقت افطار وزمان عاشقی
بازیارت نامه ات سجاده راتا می کنم
در سینه مانده آهم , خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم , خیلی دلم گرفته
بر نفس خود اسیرم , از شرم سر به زیرم
از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته
غروب شد ؛ ” لَکَ صُمنا ” در این سرا پیچید
میان خانه ی دل عطر ربنا پیچید
و در بهار مناجات عاشقان هر شب
” نَصَبتُ وَجهیِ ” صائم به هر کجا پیچید
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
عمر باغفلت گذشت و صرف قیل و قال شد
روسیاهی قسمت این عبد بداقبال شد
اعتقادم پیش رنگ دار دنیا رنگ باخت
بنده ات تطمیع شد, غافل شد و اغفال شد