توبه به لب دارد قرار ندارد
فکر از آغوش تو فرار ندارد
خسته ز افعال آمده که ببینی
غیر خودت با کسی که کار ندارد
توبه به لب دارد قرار ندارد
فکر از آغوش تو فرار ندارد
خسته ز افعال آمده که ببینی
غیر خودت با کسی که کار ندارد
عبد آلوده منم کز چشم یار افتاده ام
بس خطا کردم ز اوجِ اعتبار افتاده ام
توبه هایم را گناهانم خرابش می کند
میوه ى خامم که باز از شاخسار افتاده ام
وقتِ خداحافظیه, مهمونی ام تموم شد!
حسرتِ این روزایِ خوش, بغضی توی گلوم شد
صاب خونهممنون توأم, هیچ چیزی کم نذاشتی
با اینکهلایق نبودم, سنگ تموم گذاشتی
نمی تونم دلبِکنم, جدایی خیلی سخته!
بدرقه رفتناینطوری, خدایی خیلی سخته!
ماه رمضونکجا میری!؟ نرو دلم می گیره
از این بهبعد باز غروبا, بی تو دلم می گیره
تا سال بعدچیکار کنم! زنده شاید نباشم
با چشم گریوندوباره, از تو باید جداشم
حرف جدایی کهمیشه, دلم عزا می گیره
دلم به یادِروضه های کربلا می گیره
**
حسین من نروبمون, سایه ی روسرم باش
حالا که عباسندارم, پناه این حرم باش
دلم شده پشتِسرت, مثل موهات پریشون
خودت بگوچیکار کنم, تنها تو این بیابون
داداش نروتورو خدا, نذار که در به در شم
نذار با شمرو حرمله, تا کوفه همسفر شم
شاعر : وحید قاسمی
آخرعشـق تو مرا اهل سحــر خواهد کرد
چشمخشکیده ام از مهر تو تر خواهد کرد
بندهءخوب شدن بسته به یک غمزه توست
گوشهچشمت دل ما زیر و زبر خواهد کرد
گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد
دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد
اگر از شانه ی من بار گنه بردارید
پای این بنده هم از عرش فراتر برسد
جز آه حرفی در خور گفتن ندارم
جز آه حرفی هست اما من ندارم
چون طفل بازیگوش, عصیانگر, گرسنه
راهی به خانه غیر برگشتن ندارم
شب شد و در محیط تاریکی
با زبان دعا سخن گفتم
سر به زیر و شکسته و تنها
پیش چشم خدا سخن گفتم
بچه گی کرده ام, پشیمانم
من ندانسته شیطنت کردم
بغلم کن دوباره مثل قدیم
رو نگردان زمن, غلط کردم
عطر سحر نسیم مناجات بوی یار
حال دعا حریم ملاقات روی یار
مَحرم شدن به خلوتِ خوبان فراهم است
بزم ضیافت است و رسیدن به کوی یار
من از این نفس از این بی سرپا خسته شدم
خودم ازدست خودم آه خدا خسته شدم
اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اقرار می بخشد
تاثیر استغفار اوج باور عبد است
قبل از گنه کردن تو را غفار می بخشد