شعر مدح و مناجات

خانه ی فاطمه

 

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد
تحفه ای از طرف عالم بالا دارد
سجده ی شکر علی دارد و این…جا دارد
پس از این خون خدا زینب کبرا دارد

روحِ صَلات

 وصفِ آن کَس که نگُنجد به دهان فاطمه است
مدحِ آن زن که خُدا کرده بیان فاطمه است

روزِ مَحشر که خَلائِق همه حِیران هستند
آنکه بَر ماست فقط دل نگران فاطمه است

تنبیه

بر سر به زیر، سایه‌ی بالابلند باش
در روزگار تلخِ منِ خسته قند باش

سائل بساط کرده خودش را؛ بیا بخر
ای پادشاه، مشتریِ مستمند باش

چشم خشکیده

نوکرت را برده ای بالا،که آقایش کنی
در میان گریه کن های خودت،جایش کنی

پشت در..سایل ز دستانت گرفت و بال زد
جای دارد بر گدایت باز معنایش کنی

مقصود

گل که شد مقصود،حتی خار حاجت می دهد
خار با تو می شود گلزارحاجت می دهد

زینب و زهرا بماند فضه هم جای خودش
توی این خانه در و دیوار حاجت می دهد

فصل خزان

يك جورهائي عاشقم فصل خزان را
آموختم از برگ ريزان بذل جان را

-گرمي عشق تو مرا زنده نگه داشت
-با مهر تو لازم ندارم اين و آن را

وطن

 مقدر است سری روی تن نداشته باشی
تنی نداشته باشی کفن نداشته باشی

به قصد سینه ی عشاق خود جلای وطن کن
بیا قبول کن اصلا وطن نداشته باشی

با گریه

آنانکه وقت مرگ دم از آبرو زدند
هفته به هفته پیش تو با گریه رو زدند

از شوق اینکه باز کنی در به رویشان
هر در که داشت عطر تورا کو به کو زدند

اشک روضه

دوباره پر شده قلب من از هوای شما
گرفت دست مرا اشک روضه های شما
دوباره بی سر و سامان روضه ها هستم
چراغ راه شبم پرچم عزای شما

جمال یار

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها
زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

کوثرِ جانِ نبی

همه خوبانِ جهان عبد و غلامت زهرا
همه عالم شده دلبسته به دامت زهرا

هرکه دارد به جهان رتبه ای و منزلتی
میخورَد غبطه بر آن اوجِ مقامت زهرا

ثنای فاطمه

استجابت زیر دستِ دستهای فاطمست
بهترین کرسی عرش الله جای فاطمست
«لافتی الا علی» حمد و ثنای فاطمست
چونکه حیدر هم خودش اهل کسای فاطمست

دکمه بازگشت به بالا