شعر مدح و مناجات

طعم زیارتت

صبح حریم تو به سحر طعنه می زند

صحن و سرای تو به گهر طعنه می زند

سنگ حریم تو که کف پای زائر است

هر ثانیه به سنگ حجر طعنه می زند

شاه طوس

نقاره می زنند چه شوری به پا شده
عمری دلم مریض امام رضا شده

پابوس شاه طوس میاید مسلما
جامانده ای که تشنه ی کرببلا شده

اِحرام بَستَم

شاعر نشَسته بینِ صَحنِ انقلابِ تو
صَحنی که دارَد چشمه هایِ روشَن و جاری
هَرگوشه اش یادآوَرِ شعریست طوفانی
شاعر چه دارَد غیرِ مَضمون هایِ تکراری

پنجره فولاد

اگر از ما نظر لطف شما برگردد
چشم امّید دگر سمت کجا برگردد؟

وای از آن روز که پشت در سقاخانه
کاسه‌ی اشک ِ تمنای گدا برگردد

آهوی شما

پریشان واژه هایم را زگیسوی شما دارم

تمام شعر هایم را من از سوی شما دارم

ولا حول … برآن چشم و بر آن ابرو که من وزنِ

رباعی را فقط از این ترازوی شما دارم

پنجره فولاد

آهو آمد سوی تو آرام شد,پس می شود
در حریمت هرکه بی کس می رود کس می شود

یک عبای آبی و عمامه ای از جنس نور
آسمان از دست این گنبد مُلبّس می شود

جانم حسن

از اهل منبر این روایت را شنیدم
در روضه ی غربت به این مطلب رسیدم

و حاصل کل خدائی خداوند
دو مصرع شعر خدا در اولین بند

کبوتر حرمم

خدا کند کسی از تو مرا جدا نکند
من و جدایی از لطف تو! خدا نکند

به اعتبار تو بر من خدا نظر دارد
بدون واسطه یک ذره اعتنا نکند

سیاهی دور می گردد

از برکت نامت غزل پرشور می گردد
هر بیت شعرم باتو بیت النور می گردد

صحرا به یمن مقدمت شد وادی اَیمَن
جایی که نور آمد سیاهی دور می گردد

بانوی مظلومیست

امشب بجز معصومه نامی در سرم نیست
یعنی برای عشق و مستی هیچ کم نیست

من شعر میگویم برایش , این فضیلت
حتی میان شعر های محتشم نیست

خواهر

هر جا که خواهری است, برادر همیشه هست
دنبال هر برادر, خواهر همیشه هست

این جذبه های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست

ساقی میخانه ام

تنها امید این دل دیوانه ام هستی
مانند شمعی در دِلِ ویرانه ام هستی

وقتی که از تاک ضریحت بوسه می گیرم
یعنی که قطعا ساقی میخانه ام هستی

دکمه بازگشت به بالا