در حریمت بغض هایِ آسمان پایان گرفت
باد تا پیچید دور پرچمت, باران گرفت
در ضریحت کلّ حاجات جهان شد مستجاب
غیرممکن ها از اینجا رخصتِ امکان گرفت
در حریمت بغض هایِ آسمان پایان گرفت
باد تا پیچید دور پرچمت, باران گرفت
در ضریحت کلّ حاجات جهان شد مستجاب
غیرممکن ها از اینجا رخصتِ امکان گرفت
کِی میشود که از ما تنها خدا بماند
این غیرها بریزند از ما خدا بماند
من هرچه میکشم از دست همین من است و
ای کاش من نماند اما خدا بماند
بار دیگر آمدم آیا قبولم میکنی؟
من همانم, بنده ی رسوا, قبولم میکنی؟
بی حیایی کرده ام شرمنده ام حالا بگو
روی می گردانی از من یا قبولم میکنی؟
من از گدایی این خانه سود میخواهم
فقیر آمدم و از تو جود میخواهم
من از خدا که برای تو تا دم آخر
به خاک پات بیفتم سعود میخواهم
اگر که دنیا دارم اگر که دین دارم
کمند لطف تو را چونکه در کمین دارم
برای خواستنت گرچه غرق تردیدم
ولی به اینکه تو می خواهی ام یقین دارم
ذکرِ خیرِ تو به هر جا شد و یادت کردیم
دست بر سینه به تو عرضِ ارادت کردیم
پادشاهیِ جهان حاجتِ ما نیست حسین
به غلامیِ درِ خانه ات عادت کردیم
یک گوشه چشم بر دلِ ما تا کند حسین
ما را شبیهِ اکبرش آقا کند حسین
پای غمش جوانیِ خود را گذاشتیم
تا خاکمان به مقدمِ زهرا کند حسین
بدون واسطه در محضر خدا نرویم
مریض عشق تو ایم و پِیِ دوا نرویم
بهای دیدن صحنت مگر به دینار است
که با گران شدنش سمت کربلا نرویم
هرآنچه غیر غمت را کنار بایدزد
شبانه روز دم از زلف یار باید زد
هرآنچه هست به راه تو خرج بایدکرد
تمام نیروی خودرا بکار باید زد
پیش قدوم “عشق” پی بردم حقیرم
مانند گرد و خاک های در مسیرم
کاری برای دیدن باران نکردم
آئینه ام,آئینه ای رو به کویرم
انیس هر نفسم آه انتظار تو نیست
بمیرد این دل غافل که بیقرار تو نیست
خزان بی تو به خود بسکه عادتم داده
نگاه منفعلم در پی بهار تو نیست
پرچمت سایه روی سر این نوکرهاست
بال جبریل امین شهپر این نوکرهاست
گر برادر شده ام باهمه سینه زنان
چون که زهراهمه جا مادر این نوکرهاست