شعر مدح و مناجات

کوی عفو

بهار آمده بار دگر خدا را شکر
رسیده موسم سود و ثمر خدا را شکر

تضرع سحر و اشک، رزق هر کس نیست
برای داشتن چشم تر خدا را شکر

جبل الصبر

اقتدار از شکوه او جاری
عظمت از ابهتش لبریز
می شود در برابر حلمش
اقیانوس ، قطره ای ناچیز

یارفیق لا رفیق له

بازی دنیا ز عمرم زود فرصت را گرفت
قبله ام گم شد کم آوردم لیاقت را گرفت

گریه و حال نماز صبح های من چه شد؟
خواب شیرین سحر فیض عبادت را گرفت

درّ نجف

چشم عاشق را ز احسان غرقه ی خونش کنید
لاابالی بود اگر از لطف مجنونش کنید

جسم خاکی ام اگر خاک قدوم او نشد
روز و شب لعنت کنیدش تا که ملعونش کنید

چشمان ترم

رو سیاه آمدم و دربه درم پاکم کن
با نگاهی به دو چشمان ترم پاکم کن

دارم اقرار به لب عبد خطاکار هستم
دست خود را بکش آقا به سرم پاکم کن

ظلمت نفسی

آدمی وقتی خدا دارد چه می خواهد
محرمی درد آشنا دارد چه می خواهد

بنده تا بر درب های بسته ی عالم
شاکلیدی چون دعا دارد چه می خواهد

جام طهوری

باز در حلقه رندان به خدا نزدیکیم
همه از نفس گریزان ، به خدا نزدیکیم

ما در این ماه خدایى دوبرابر مستیم
ما در این ماه دوچندان به خدا نزدیکیم

سلام رفیق

یکی میخواد صدات کنه
میخواد جوابشو بدی
بهش بگی: “سلام رفیق”
بهش بگی: “خوش‌اومدی”

خدای غفار

آمده بنده ی گنهکاری
به سرای خدای غفاری

شب تاریک امدم پیشت..
باخودم گفته ام که بیداری!

چشم امید

چشم امید گنه کار تو را می خواند
نسخهٔ این دل بیمار تو را می خواند

از مفاتیح رخت حاجت عالم برسد
دائم الذکر در اذکار تو را می خواند

بال و پری نیست

عیب این است دگر بال و پری نیست که نیست
سحر و نافله و چشم تری نیست که نیست
در من خسته پس از این همه سال ازادی
حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست

لذّت مناجات

اصلِ لذّت از مناجاتِ سحرهایم علیست
برترین مضمونِ احیا مدح مولایم علیست

بهترین سوگندِ پیغمبر به درگاه خدا
هر سحر، نامِ شَهَنشاهِ دو دنیایم علیست

دکمه بازگشت به بالا