شعر مدح و مناجات

احساسِ شعف

از عشقِ رضا..نبضِ زمان در نوسان است
از برکتِ عشقش…نفسم در هیجان است

وقتی که دلم محفل آشوب و هیاهوست
آغوش حرم ,اَمن ترین جای جهان است

کفتر جلد

نقّاره ی تو فخر تمامیِّ سازها
ناز تو را خریده خداوندِ نازها

تو پادشاه عشقی و در پیش پای تو
خم می شود سر همه ی سر فرازها

یا صاحب الزمان

اگر چه صفحه ی اعمال من سیه رنگ است
دلم برای تو یا صاحب الزمان تنگ است

ز لطف کن نظری ای کریم بر حالم
کجا مجالست با گدا تو را ننگ است

اَمّن یُجیب

وقتی که دیده با تو تفاهم نمی کند
پیدا ترا میانۀ مردم نمی کند

همت نکرده ام به تمنّای روی تو
ورنه امام ترکِ تبسّم نمی کند

حضرت خورشید

اشکی چکید و چشم همه را بهار کرد
نوری رسید و دیده ی ما بی قرار کرد
از روزنی دمید و دل ما را شکار کرد
ما را اسیر پنجره های نگار کرد

این دل ویرانه

در نگه داریم فریادی که در فریاد نیست
همت عشقی که درما هست درفرهادنیست

درمیان خنده عشقم, گر اشکم جاری است
حال دیوانه همین باشد به آن ایرادنیست

سقاخانه

مثل سربازی که هستی اش به لشکر بسته است
آبروی من به زوار تو آخر بسته است

خط خطی هستم ولی بین جماعت مخفی ام
مثل برگی که وجود او به دفتر بسته است

کربلا

کربلا آیینه ی تصویرِ ذاتِ کبریاست
روی عالم روشن از خونِ حسینِ سرجداست

کربلا تصویری از زیبایی و شیدایی است
آنچه بینی در نگاهش جلوه ی روی خداست

ذکر رضا

نیمه شبها تا سحر ذکر رضا باید گرفت
اینچنین حاجات خود را از خدا باید گرفت

در جوار مرقدش هرگز به کم قـانع مشو
چونکه از مشهـد بـرات کربلا باید گرفت

کعبۀ مقصود

یا رضا وقتی تو را معبود می‌دانیم ما
مرقدت “را کعبۀ مقصود می‌دانیم ما”

اشک راه دیدنت را بسته اما در حرم
بخت را در چشم اشک آلود می‌دانیم ما

خسرو خوبان

عاشقی دربدری دارد و بی سامانی
گاه ابریست هوای دل و گه بارانی

گر چه آرام و قرارم به نظر قرب شماست
شهره ام شهره ز سرگشتگی و حیرانی

باب الجواد

اومدم زُل بزنم نگات کنم
اومدم فقط تورو صدات کنم
اومدم بهت بگم دوست دارم
همه ی زندگیمو فدات کنم

دکمه بازگشت به بالا