با اسمت عالمو دیوونه کردی
چقد دل میبره آوازه ی تو
واسه ت فرقی نداره خوب یا بد
فدای لطف بی اندازه ی تو
شعر مدح و مناجات
تو را در سینه هاى بى نیاز از هر دوا دیدم
همین دیشب تو را بر منبر بزم عزا دیدم
تو رادر هر تباکى دیده ام با چشم هاى خود
تو را حتى میان اشک از روى ریا دیدم
سهم من از معشوق یک عمر است هجران است
هجران عاشق در حقیقت عین زندان است
درد فراق یار حتما اذیتش کرده
دیدی اگر که عاشقی پاره گریبان است
امشب بنشین لحظهی آتش زدنم را
بنشین و ببین بارِ دگر سوختنم را
یکسال برای غمتان لحظه شمردیم
یک آه بکش چاک زنم پیرهنم را
این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام
رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام
منم آن عاشق جامانده ی روز عرفه
سر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام
با “محبت” آمدی, صید کمندم کرده ای
با همین ترفند ساده, پایبندم کرده ای
بی بهاتر از همه هستم ولی با لطف خود
در میان عاشقانت ارجمندم کرده ای
باز هم در حرمت میل گدایی دارم
شب جمعه هوس کرببلایی دارم
محشری از اثر ذکر تو در جان بر پاست
که چنان صور به دل آه رسایی دارم
از فراقت عجیب مىسوزم
وقتِ امَّن یجیب مىسوزم
آتش از تو وجود دل با من
امر کن…عنقریب مى سوزم
می دهد کعبه نشانـی قبله ی دیگر علی است
سجده کن پروردگاری را که مایل بر علی است
در حیاطِ صحنِ او خورده است خِضر آبِ حیـات
سُرمه کن خاکِ نجف را چشمه کوثر علی است
سر می آورد او اگر,ما سرورش را داشتیم
هرچه رو می کرد او,بالاترش را داشتیم
زاهد بی عقل می گفت از عذاب روز حشر
ما گنه کاران شفیع محشرش را داشتیم
چرخش چرخ و فلک بسته به چشمان علیست
همه عمر جهان بسته به یک آن علیست
همه از سفره او روزی خود را دارند
آفرینش به خدا سفره احسان علیست
هرکه را با نجفت وعده و پیمانی نیست
آخر و عاقبتش غیر پشیمانی نیست
اصلا از کِی گذرت بر دل من افتاده؟
اصلا این عشقِ مرا اول و پایانی نیست