تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده
از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده
شوق ظهورت نیست در راس دعاها
اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده
تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده
از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده
شوق ظهورت نیست در راس دعاها
اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را بر عهده ی اکبر گذاشتی
آنقدر که حیله دیده ام آقا جان
از غیر تو دل بریده ام آقا جان
با تو همه عاقبت بخیرند حسین
با تو به جنان رسیده ام آقا جان
زاهد نماز همچو گنهکار بشکند
در خلوتی که توبه ی هُشیار بشکند
روز حساب نزد امیر ست شیخ شهر
باید دهان خویش ز گفتار بشکند
دارم به لبم شعرِ پر از شور نجف را
آیینه شدم گنبد پر نور نجف را
میخانهی ما مَرد طلب میکند و مست
بر ما برسانند اگر انگور نجف را
پرورش یافته یِ دامَن زهراست حسین
قبله گاه دل ما قبلـه یِ دلهاست حسین
آسمان سینه زن روضه یِ ارباب من است
نغمه یِ عرش همین است چه آقاست حسین
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده
وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده
اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست
در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده
خمارم من خمار باده های زیر ایوانش
مرا شکری است تا هم رشته هستم با خمارانش
نوشتن,آب,بابا را سگ کویش به من آموخت
کسی که صد چو عیسی میشود طفل دبستانش
نگاهی دلربا دارد نگارم
ربوده جزبه اش صبروقرارم
به پست وجاه دنیا دل نبندم
که شاه کربلا شد اعتبارم
یکدفعه عاشقم شد و کم کم مرا خرید
زیبا و زشت هرچه که بودم مرا خرید
مانند «جُون» قبل مُحَرَم شدم غلام
مانند «عُون» بعد مُحَرَم مرا خرید
زائری دیدم که دارد چشمِ تر میآورد
یک نفر هم نذر پاهای تو سر میآورد
کفتری دیدم که از بالابلندِ گنبدت
نذر چوبِ جاروی صحن تو پر میآورد
همیشه سر به هم آریم در لوای شما
سفر به خیر کجا رفته ای فدای شما
چگونه گم شده ای پیش چشمهای همه
کدام راه نهاده است سر به پای شما