چه کربلاست ! که عالم به هوش می آید
هنوز ناله ی زینب به گوش می آید
چه موقفی ست ؟ که برتر ز کعبه می دانند
ملائکند که اذن دخول می خوانند
چه کربلاست ! که عالم به هوش می آید
هنوز ناله ی زینب به گوش می آید
چه موقفی ست ؟ که برتر ز کعبه می دانند
ملائکند که اذن دخول می خوانند
رقص شمشیر تا کنی معرکه ویران می شود
اسم اعظم می بری شمشیر برّان می شود
چون ابوالفضل را خدا باید که تعریفش کند
الف فضلش خودش یکصد دیوان می شود
من اهل آسمانم اگر خاک این دَرَم
شاه دوعالمَم که در این خانه نوکرم
افـتاده سایه یِ عَلمت بر روی سرم
تو قـبله ای و قبـله نمایی و دلبرم
رب اعلایی و سوی تو سجود آوردیم
سر تعظیم برای تو فرود آوردیم
با دم ناد علی سمت دیارش میرفت
زیر ایوان نجف هرچه جهود آوردیم
معنای جذر و مد نگاه تو ماه شد
زلفت گرفت چشم تو عالم سیاه شد
بر عاشقان ,نگاه به رویت رفاه شد
اینگونه شد که وصف تو همچون اله شد
در راه غمت هر چه بلا بود خریدیم
یک عمر از این روضه به ان روضه دویدیم
یک روز در اغوش پدر روز دگر هم
با پای عصا سینه زنان سینه دریدیم
کاش میشد که شبی من هم شوم مهمان دوست
تا شبیه عاشقان جان را کنم قربان دوست
فکر و ذکرم این شده آیا به وصلش میرسم
خسته ام دیگر از این حیرانی و هجران دوست
خلق کرده حق به پاس ناز تو احساس را
در نگاه دیگران کردی تداعی یاس را
اوج احساساتی و دارم یقین در خلقتت
خرج کرده حضرت رب واژه وسواس را
عروج, بال و پرش میشود ابوطالب
کمال, برگ و برش میشود ابوطالب
کسی که هست امیرِ تمامیِ عالم
بدون شک پدرش میشود ابوطالب
به نام خداوند جان و جهان
به پـروردگـار زمیـن و زمـان
به خلّاق بی مثل هفت آسمان
که از آب و خاک آفریده ست مان
شما , طلیعه ی نورید , از سپیده شدن
حقیقتی که عیان نیست از شنیده شدن
اگر تمام فلک را ز ابر , پرده کشند
وقار کم نکند ماه , از ندیده شدن
در آینه قیل و قال را میبینم
یک آدم بی خیال را میبینم
این جمعه اگر گناه را ترک کنم
قطع به یقین وصال را میبینم