شعر مدح و مناجات

علی جان

می شود گفت سپرده ست خدا دل به علی
قـبله وقـتی شـده بـاشـد مُـتمایـل به علی

جای او مرتبه ی عالیِ جنبُ اللّهی ست
پس رسیده ست تـمامیِ فضائل به علی

خدای من

جمع عباداتم فقط تکرار باشد
سویت نمی آیم مگر اجبار باشد
محروم قرب تو شدم گاهی نگاهی
دل مرده گشتم بر دلم زنگار باشد

الهی العفو

من زنده ام اگر چه، ولی زنده نیستم
من بندگی نکرده ام و بنده نیستم

در سایه سار رحمت تو قد کشیده ام
جز با نگاه لطف تو پاینده نیستم

یا رب

پُر شده در سفره‌های پاک، نان شبهه‌ دار
از عبادت، از خدا خالی ست جان شبهه دار

بی گمان دست دعا هم از اجابت خالی است
با نگاه شبهه دار و با زبان شبهه دار

یَابنَ فاطمه

ای باوفاتر از پدرم! یَابنَ فاطمه!
افسوس، از تو بی‌خبرم، یَابنَ فاطمه!

من می‌کنم گناه و تو شرمنده می‌شوی
من را ببخش، در به درم، یَابنَ فاطمه!

یا رب

گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده
گفتی بیا ازین غم بگذر، کسی ندیده

با پرده پوشی خود، کردی مرا خرابت
بنده نوازی ات را، کمتر کسی ندیده

اهل سحر

درمانده ام و مانده دمی مختصر از من
غیر از تو رفیقی نگرفته خبر از من

اهل سحر و مَرد مناجات نبودم
گر نیمه ی شب آه کشیدم بخر از من

یا مهدی

شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق آب شده

«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»…
گناه کاریِ من،بین ما حجاب شده

یا ولی الله

ستم کش های عالم را امیدی نیست باور کن
به جز روی گلِ مهدی نویدی نیست باور کن

مپیچ از بهر هیچ ای جان به دور آرزوهایت
که جز گیسوی او صبحِ سپبدی نیست باور کن

الهی العفو

منم و این شب میقات الهی العفو
تویی و اینهمه حاجات الهی العفو

شب قدر است الهی به رسول‌الله ات
شب عفو است و ملاقات الهی العفو

یا رب

شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت
همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت

گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانه هر عبد پریشان برداشت

الهی العفو

بکش خط به روی گناه گنهکار
نظر کن به روی سیاه گنهکار
به آه پشیمان، به آه گنهکار
به شرمی که دارد نگاه گنهکار

دکمه بازگشت به بالا