شعر مدح و مناجات

غم زهرا

دردی که گلستان مرا ریخته بر هم
آسایش دوران مرا ریخته بر هم

هجران رخ یوسف زهراست که این طور
آبادی کنعان مرا ریخته برهم

می ترسم از عذاب

کارم همیشه جرم و خطا بوده از قدیم
کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم

مغلوب نفس گشته ام و خورده ام زمین
تنها سلاحم اشک و دعا بوده از قدیم

من وتنهایی

لذت اشک مناجات ,سحر مشهود است
حال آشفته دل از دیده تر مشهود است

منتی نه زکرم دست زمین خورده بگیر
همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است

ماه خدا

وقتی هلال ماه خدا آشکار شد
ماه خدا, امام زمان روزه دار شد

طوبای خیر و برکت شعبان به گُل نشست
قرآن شکوفه داد و زمان بهار شد

بریده ام ز همه

بریده ام ز همه تا که یار من باشی
قرار این جگر بی قرار من باشی

ز هرچه غیر تو خالی نموده ام دل را
به این امید که یک دَم نگار من باشی

شعر ماه رمضان

هرکه سوز جگرواشک روانش دادند
برسرکوی مناجات امانش دادند

آنکه گردید نظرکرده صاحب نظران
جلوه حضرت معشوق نشانش دادند

شعر مناجات با خدا

بساط عاشقی ما به پاست این شب ها
زمان آشتی با خداست این شب ها

گناهکار قدیمی دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شب ها

شعر مناجات با خدا

سفره داری که به من اذن ضیافت داده
بار دیگر به گدا لقمه ی عزت داده

ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی
رمضان آمده و حق به تو فرصت داده

شعر مدح حضرت امیرالمومنین علی(ع)

بهترین لحظات عمرم با علی سر می شود
دیده ام از حب حیدر روز و شب تر می شود

هر سحر نامش شده تسکین قلب خسته ام
اوست تنها آن که در این سینه دلبر می شود

شعر مناجات با خدا

آمدم باز به درگاه تو با قلب حزین
بنده‌ات را بِنِگر باز به سر خورده زمین

مهربانیت بلندست خداوند! دلت میسوزد
قلب بشکسته‌ی ما را بپذیری به یقین

شعر مناجات امام رضا (ع)

فکر مشهد به سرت زد , تو شفا می گیری
در همین رفت , وَ آمد , تو شفا می گیری

صد و یک بار بگو “ضامن آهو مددی”
پس از این ذکر , به اَبجَد , تو شفا می گیری

حیدر پرستیدن

جایی که حتّی سنگ مرمر رنگ انگور است
مستی نکردن از مرام مست‌ها دور است

جایی که بالا دست ساقی در کرامت نیست
خوشبختی از آنِ کسی گردد که مخمور است

دکمه بازگشت به بالا