یا علی گفتیم وعشق اغاز شد
باب رحمت بر رخ ما باز شد
عشق بی نام علی معنی نداشت
نام مولا عشق را پاینده داشت
یا علی گفتیم وعشق اغاز شد
باب رحمت بر رخ ما باز شد
عشق بی نام علی معنی نداشت
نام مولا عشق را پاینده داشت
روزم بدون گفتن از او سر نمی شود
بی ذکر یا علی لب من تر نمی شود
هِی شعر می نویسم و از بر نمی کنم
ذهنم پر از علی ست که از بر نمی شود
این زخم قدیمی زتو پنهان شدنی نیست
این زلف گره خورده پریشان شدنی نیست
از بعد تو برکت ز مزارع همه رفته ست
چون گندم ری,گندم ما نان شدنی نیست
سرمست از ان شراب تاکم بکنید
ناپاک منم ز باده پاکم بکنید
گر رفتم از این جهان فانی یاران
با نام علی به زیر خاکم بکنید
شاعر:حمید کریمی
ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺪ ﻭﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ
ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﻢ ﺯ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺻﻔﺎ ﮔﺮﻓﺖ
ﺷﮑﺮ ﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻋﻨﺎﯾﺘﺶ
ﺍﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﯼ ﺣﻘﯿﺮ ﻭ ﺫﻟﯿﻞ ﺍﺭﺗﻘﺎ ﮔﺮﻓﺖ
دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت
از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت
عاشقی در گریه می زد حرفهایش را به تو
سرخوشی با نعره ی مستانه حاجت می گرفت
دل از هرآنچه به غیرتو صاف باید کرد
یک عمر در حرمت اعتکاف باید کرد
اگر نگاه به قرآن کنید,می فهمید
به برتری علی اعتراف باید کرد
قدر این سی شب به هرکس فیض غفران میدهم
مزد این یک ماه را برروزه داران میدهم
هرصواب بنده ام را صدبرابر میخرم
بار کم آورده و سود فراوان میدهم
سفره ها جمع شد و چیزی به ما ها نرسید
چقدر سخت مناجات کنم با “نرسید”
جمعه ها از پس هم در گذرند “آقاجان”
شاید این نوکرتو مرد و به فردا نرسید
ﺳﺎﻗﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺳﺎﻗﯽ ﮐﻮﺛﺮ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ
ﺟﺰ ﺍﻭ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ
ﺟﺰ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ
ﺍﺯ ﮐﻌﺒﻪ ﺟﺰ ﻋﻠﯽ ﺍﺣﺪﯼ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﭘﺎﮐﯽ ﺣﯿﺪﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ
اگر چه حوصله ی شعر سر نیامده است
قلم ز عهده ی مدح تو بر نیامده است
به شهد غنچه ی لبهای سرخ تو سوگند
گلی شبیه تو از خاک در نیامده است
مرغ دلم دوباره هوای سفر گرفت
اشفته تر ز پیش شد و بال و پر گرفت
من بی خبر ز عالم بالا نشسته ام
باید ز حال بی خبران هم خبر گرفت