خدمت به نوکران تو برتر ز شاهی است
باید برای نوکر تو سر نثار کرد
رضا فراهانی
ای کاش برای تو اثر داشته باشم
باری ز سر دوش تو برداشته باشم
بی شک تو به دیدار دل خسته می آیی
از آمدنت کاش خبر داشته باشم
مرا اشک بر روضه های تو کافی است
پریدن به اوج هوای تو کافی است
برای سرافرازی من به عالم
همین بودنم زیر پای تو کافی است
تا سر خوان توام,خوان دگر جایم نیست
خاکیم قصر برین منزلو ماوایم نیست
من به آتشکده مهر شما سوخته ام
باکی از دوزخو از نار بر اعضایم نیست
زخم فراق ها همه تعمیر میشود
وقتی دلی به گریه نمک گیر میشود
زائر سرای حضرت زهراست روضه ها
آنجا که شهر دوست به تصویر میشود
درملک عشق یوسف کنعان زینبی
شمس الشموس و بدر درخشان زینبی
وقت اذان عشق نمازش به کربلاست
ای روح کعبه قبله ی ایمان زینبی
بـا غـافـلان بگویـیـد دنـیای من حسیــن است
هـم روح و هـم روان و هم جان من حسیـن است
بـرهـرچـه نـاتـوانـم نـامـش مـرا تــوان است
هر جا کـه تـشنه مانم دریای من حسیـــن است
تو تنهای تنها امام غریب
تو گریان سقا امام غریب
الهی بمیرم نبینم غمت
فدای تو مولا امام غریب
سرِ ما و سرِ شمشیر جدالت ارباب
ای به قربان تو و جاه و جلالت ارباب
نمک شور تو یک عمر نمک گیرم کرد
به فدای تو و روزیِ حلالت ارباب
با احتیاج آمده ام هیئت حسین
اعجاز می کند بخدا محنت حسین
سائل کجاست تا بدهد سلطنت به او
اقبال کرده است به من دولت حسین
گفتند کارتان؟ همه گفتیم نوکریم
چون بار عشق را به سر شانه می بریم
ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد
اما به لطف روضه ی ارباب بهتریم
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن