صید آزادم دلم افتاده در دام علی
مست گشتم چون زدم لب بر لب جام علی
چون کبوتر پر زدم بالا و پست چرخ را
نیست آسایش به غیر از گوشهء بام علی
صید آزادم دلم افتاده در دام علی
مست گشتم چون زدم لب بر لب جام علی
چون کبوتر پر زدم بالا و پست چرخ را
نیست آسایش به غیر از گوشهء بام علی
انگونه ای که عطر زشیشه فرار کرد
عاشق فرار از همه عالم به یار کرد
دل را نفوذ چشم خمارت شکار کرد
در بهت و حیرتم که نگاهت چه کار کرد..!
از ابتدای سخن انتهاش معلوم است
هر آنکه گفت از ایشان بهاش معلوم است
رسیده ام به خدا چون رسیده ام به علی
که ارتباط علی با خداش معلوم است
سر داده اند پای علی سر شناس ها
چشمان اوست معدن گوهرشناس ها
شاگرد ” ضربة علیٍ یومُ خندق” اند
شمشیر می زنند اگر سرشناس ها
به حیرتم چه بگویم احد و یا که صمد
به آنکه هست به معنی لم یلد یولد
کسی که مرغ خیالات هم به او نرسد
چه دست و پا بزند مدعی به دست خرد
در نگاهم نقش می بندد نگاهت عاقبت
میشوم یکروز یارِ دلبخواهت عاقبت
قرعهٔ فال امامت شد به نام تو ولی
قسمت من شد فراق روی ماهت عاقبت
خدا در آینه اش آنقدر علی را دید
که بر خود از همه نزدیک تر علی را دید
نبی سپرد زمین را به او و هرچه که رفت…
…به سمت عرش خدا، بیشتر علی را دید
علی که گفت دلم از عذاب در آمد
سلول های تنم در جواب در آمد
نه اینکه می زده ام نه! فقط علی گفتم
ببین وجود مرا که به تاب درآمد
مظهر رحمت خدا سلطان
هشتمین نور انما سلطان
سفره ات پهن هرکجا سلطان
السلام علیک یا سلطان
اندازه دوماه عزا غم گرفته ام
چشمم گواه این دل ماتم گرفته ام
پیراهن سیاه تنم را شب فراق
بر سینه ام نهاده و محکم گرفته ام
گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر
اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر
نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است
دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است