با نام عشق, خلقت انسان شروع شد
جانی گرفت و غصّه به این سان شروع شد
فریادِ طبل, ضجّهی زنجیر, شور سنج
با رعدهای تعزیهگردان شروع شد
با نام عشق, خلقت انسان شروع شد
جانی گرفت و غصّه به این سان شروع شد
فریادِ طبل, ضجّهی زنجیر, شور سنج
با رعدهای تعزیهگردان شروع شد
رمضان آمد و من آمده ام
باز هم قید خودم را زده ام
راه گم کرده ترین بنده منم
پیش چشمان تو شرمنده منم
خورشید پشت ابر! نشانی به ما بده
ای ماه! مژده رمضانی به ما بده
مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و
باد صبای مشک فشانی به ما بده
من غلامی از هزاران امیر باوفا
آرزومند دورکعت کنج ایوان طلا
نذر کردم بار بعدی با وضو وارد شوم
به حیاط صحنش از باب علی موسی الرضا
یک گوشه حیاط طبرسی نشسته ام
بی ذکر حق و یاهویم اینجا نمیشود
زل میزنم به گنبد و هی پارس میکنم
آقا مگر که ضامن سگها نمیشود
یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم
مهمان نامناسب ماه ضیافتم
دیدم که بار رحمت عام است آمدم
هرگز به روی من نزدی بی لیاقتم
بــاز اینــجـــا نشــستـه ام امــشـــــب
تـا بـگـــــــویـم پـــــر از تــــب و تـابـــــم
بـــاز چــشـمــم پــر از نگــاه شماست
در پـــــــی ردپــــــای مــهـــــتــابــــــم
با تو راه عشق ناهموار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
شک به سالم بودن دل میکنم
چون ز داغ عشق تو بیمار نیست
به هربهانه دلم میل یاردارد و بس
هوای دیدن روی نگارداردو بس
جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت
به وصل روی تو عاشق بهاردارد و بس
غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا
رمضان آمده و حال بکا نیست مرا
روزگاری به هوای همه کس بال زدم
پر پرواز به درگاه شما نیست مرا
چشمش به سوی زینب و آن را نگاش کرد
هنگام آمدن به سوی ات چکمه پاش کرد
یک نیزه دار بغض علی را به سینه داشت
سر نیزه را میان دهان تو جاش کرد
جام مرا ز عشق خودت پر ز باده کن
سر می دهم برای تو آقا اشاره کن
کم کم ز هجر کرب وبلا پیر می شوم
لطفی برای خادم این خانواده کن