من از نوادگان اویسم که سال ها
پا می کشند از جریانم وصال ها
بال و پرم به درد پریدن نمی خورد
بالا نمی برند مرا این وبال ها
من از نوادگان اویسم که سال ها
پا می کشند از جریانم وصال ها
بال و پرم به درد پریدن نمی خورد
بالا نمی برند مرا این وبال ها
بال مارا به آسمان ببرید
تا افقهای بیکران ببرید
از همین فاصله دخیل مرا
به حرمهای مهربان ببرید
بال جبریل غزل های مرا آوردند
بشکن ای نیل که موسای مرا آوردند
و شکوه دم عیسای مرا آوردند
دست بر سینه که آقای مرا آوردند
گفتم بشوم خاک رهت آقا…حیف
گفتم بشوم نوکرتان مولا…حیف
گفتم بشوم آنچه شما میخواهید
گفتم بشوم یاورتان اما…حیف
آقــــا چـراسهـم دلـم شد بیــقـــــراری
آخــر بگو تاکـی بود چــشم انتظاری
قـلــبخـــزانی مـانـده از دنیــا برایــم
از بـس کـریمیمی کنی مـا را بهـاری
باده در جام مهیاست بیا تا برویم
میکده منتظر ماست بیا تا برویم
رد دعوت عین کفر است به آئین وفا
دوش ساقی خود ز من خواست بیا تا برویم
این گریه ها برای تو دریا نمیشود
چشمی برای دیدنتان وا نمیشود
حالا میان این همه و آشوب و واهمه
قلبی برای عشق تو پیدا نمیشود
صبح وشب راهی بازارشدن می ارزد
یوسف فاطمه را یارشدن, می ارزد
باکلافی که شده بافته ازخون جگر
پیش تجارخریدارشدن, می ارزد
جمع رسل محو در صفات تو هستند
وقف نشان دادن حیاط تو هستند
ذات وجودی انبیای الهی
جمع شده در میان ذات تو هستند
از من گرفته طاقت و صبر و قرار,لب
شهر مدینه منتظر انفجار , لب
پا بر زمین گذاشت , نبی سجدهاش گرفت
یعنی که زعفران دهن است و انار لب
نمک چشم تو دریای طلب می طلبد
وصف لعل دهنت باغ رطب می طلبد
از غباری که نشسته به لب پر ترکم
می شود گفت قدمهای تو لب می طلبد
روزی که شود “اذاالسماالنفطرت“
وانگه که شود “اذاالنجومالنکدرت“
من دامن تو بگیرم اندر سئلت
گویم صنما “بای ذنب قتلت“