شعر مدح و مناجات

لب تشنه ام

مانده است ز فرصتم دراین دنیا کم
لب تشنه ام و بضاعت دریا کم

روضه است پناه ما، بیا از سر ما..
یارب مکن این سایه ی طوبا را کم

یاحسین

شیرین شود به بُردن نام تو کام ما
این یاحسین ماست شراب مدام ما

تنها دو قطره اشک برای تو ریختیم…
زهرا به یاد خویش سپرده‌است نام ما

حسین جان

رو کرده ام سوی تو با چشمان گریان
بهر امیدی آمدم ای خوب خوبان
با حال زارم زیر لب گویم حسین جان
از این گدای بی وفا رو برنگردان

آغازِ بهارِ شیعه

آن کف پایی که بر خاک بیابان خورده باشد
فیضِ آن این است که خار مغیلان خورده باشد

“اَلبِلاءُ لِلوِلا”..،یعنی پری که در مسیر است
بیشتر باید یقیناً، تیر شیطان خورده باشد

یوسف”گُم‌گَشته

تا قدم هایم به سمت تو وصالی تر شده
جاده ی پُرپیچِ هِجرَت اِنفِصالی تر شده

“یوسف”گُم‌گَشته باز آید به کنعان یا که نَه!؟…
فرضِ بیناییِ “یعقوب” احتمالی تر شده

پاگیر ماتمیم

پاگیر ماتمیم..،عقب هم نمی کشیم
عمری گذشت و دست از این غم نمی کشیم

از بس شبانه دور و بر شمع میپریم
باران اشک هم برسد..،نم نمی کشیم

روضه ی رضوان

سالیانی ست شدم دست به دامانِ حُسین
سائـلِ هر شبه ی سفره ی احسانِ حُسین

تا که اوضاعِ دلم زود به سامان برسد
شدم از صبح ازل بی سر و سامانِ حُسین

مستحقم سائلم

مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز

آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز

آجرک الله

با گریه دستم را به ساغر می رسانی
ایام هجران را به آخر می رسانی

بیزارم از آن سفره که دورش نباشی
رزق مرا در روضه بهتر می رسانی

آقای من

ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی
سخت است عمری این چنین تنهاترین باشی

خاک “دلم” تسخیرِ بیگانه نخواهد شد
ای دوست!وقتی صاحب این سرزمین باشی

یوسف زهرا(س)

یوسف نیامدی سر بازار، این دهه
یا اینکه من ندیدمت ای یار، این دهه

بیگانه ها مرا به پشیزی نمی خرند
من را ببین به چشم خریدار، این دهه

یا زینب

به غیر از زینب کبری کسی تب را نفهمیده
کسی هم معنی اسرار مذهب را نفهمیده

نمیدانم علی زینب شده یا زینبش حیدر
دلم معنی این نفس مرکّب را نفهمیده

دکمه بازگشت به بالا