از همه زندگی ام عشق فقط حاصل شد
عشق حرفی است که از کنج لبت نازل شد
گر چه جولانگه تو پهنه ی اقیانوس است
کشتی مهر تو را کنج دلم ساحل شد
از همه زندگی ام عشق فقط حاصل شد
عشق حرفی است که از کنج لبت نازل شد
گر چه جولانگه تو پهنه ی اقیانوس است
کشتی مهر تو را کنج دلم ساحل شد
ای آفتـاب حُسن به زیبائیت سلام
وی آسمــان فضل به دانائیت سلام
در صبر شاخصی به شکیبائیـت سلام
تنها تو کاظمی که به تنهائیت سلام
بیا که با غم عشقت به آسمان برسم
به باغ نسترن و یاس و بوستان برسم
منی که دل به هوای وصال خوش کردم
بیا که در شب هجران به آستان برسم
تشنه دوباره بر در میخانه می زند
یک بارنه هفت مرتبه جانانه می زند
بی آنکه جرعه ای بزند مست می شود
وقتی که لب به گوشه ی پیمانه می زند
گرچه از شعلهء غم می گذرانید مرا
بگذارید بسوزم که بخوانید مرا
منّت هیچ کسی را نکشیدن هنر است
کلب میخانه شدم تا بکشانید مرا
سنگین شده اگرچه پروندهء گناهم
من را خریدی آخر با نامهء سیاهم
بسکه رهات کردم از خیر من گذشتی
بسکه گناه کردم نگذشتی از نگاهم
محرمی که نباشی در آن محرم نیست
بدون تو ضربان زمین منظم نیست
چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را
هزار سال بدون تو زندگی…کم نیست
هرکس به تو رسیده فرهمند میشود
آنکس که با تو بوده خردمند میشود
معماریِ عجیبِ تو را هر که دید گفت
جبریل در حریم تو پابند میشود
هرکس مُوحّد است و خدا را ندیده است
در وهم، نقشِ روی علی را کشیده است
آن قدرتِ مجرّدِ اعلیٰ که بنده است
پنداشتی خداست، ولیکن “پدیده” است
به کعبه کسی تا ابد سر نمیزد…
اگر کعبه سجده به حیدر نمیزد
به عشق علی،وقت معصیت ما..
قلم را ملک بین جوهر نمیزد
یک عده می گویند رب، یک عده انسانش
یک قوم عبدش خوانده و یک قوم سبحانش
از کعبه می دانم که آدم در نمی آید
حیدر خدائی می کند با دین و ایمانش