شعر مدح و مناجات

سائل باب الجوادم

یارمن وقتی تو باشی یار میخواهم چکار
دل به تو دادم فقط دلدار میخواهم چکار

کاشی فیروزهء قلبم تراش دست توست
پس برای عاشقی ابزار میخواهم چکار

یا امام رضا(ع)

تا امامی مهربان داریم ما
در میان جسم جان داریم ما

در طواف کوه مهر و بخششیم
سینه ایی آتش فشان داریم ما

آقای من

ای که بودی، ای که هستی تا قیامت دستگیر
خوب شد حالا می آیم دیدن تو دیر دیر؟

بعد یک عمر آمدن رفتن سزاوارش نبود
طعنه ها خوردم که اربابش خریدارش نبود

مولای من

درد و دل های من فروان است
بگذریم از شما چه پنهان است
پیش تو هر کسی که مهمان است
درد هایش نگفته درمان است

رضا جان

در ابتدای وصف تو پایان مرا گرفت
حالم کویر بود که باران مرا گرفت

نان تو مزه کرد مسلمان تو شدم
به به چه خوب،نان کریمان مرا گرفت!

شبیه بارانم

در فراقت شبیه بارانم
خون ببارم ز هجر جانانم

بی تو معنا ندارد ای یارا
صفحه صفحه کتاب قرآنم

بار هجر تو نبردیم

ز فراقت گره خوردیم و نمردیم هنوز
سالها بی تو فِسردیم و نمردیم هنوز

عملاً کار نکردیم و فقط حرف زدیم
بار هجر تو نبردیم و نمردیم هنوز

بزرگی کن

میدهم آقا تو را آزار، هر هفته دو بار
بیقرارت میکنم بسیار، هر هفته دو بار

بر محاسن میکشی دست و تورّق میکنی
اشک هایت می چکد ناچار هر هفته دو بار

تو غريبي آقا

هر كه از عشق تو بيمار نشد خواهد مرد
تب او هر شبه تكرار نشد خواهد مرد

خواب را دور كن ديده ي ما ، چون آنكه
سحري محض تو بيدار نشد خواهد مرد

ماتم برای ما

شادی برای مردم و ماتم برای ما
خنده برای خلق ولی غم برای ما

خرج تو کرده ایم خدا کرد خرج ما
چه خیرها که داشت دودرهم برای ما

با رضای تو به دامان رضا افتادم

تا که از لغزش بسیار ز پا افتادم
با رضای تو به دامان رضا افتادم

از ولی نعمت خود این‌ همه غافل بودم
باز اما به مسیر شهدا افتادم

حسین جان

هر نَفس که می کشم عمرم به پایان می رسد
می شوم نزدیک تر بر مرگ و هجران می رسد

کلّ ِ دارایی من این هیئت است و گریه ها
هر دقیقه بی شما اندوه و خُسران می رسد

دکمه بازگشت به بالا