شعر مدح و مناجات

سرافراز

درمان شدند پیش تو بیمارها چقدر
از تو گرفته اند گرفتار ها چقدر

رأفت تویی جلال تویی بیکران تویی
کم‌بوده اند پیش تو بسیار ها چقدر

بیشمار

افتاده در مسیر تو سرهای بیشمار
پرواز کرده دور تو پرهای بیشمار

از ابتدای‌خلقت عالم نَه قبل از آن
بر ما رسیده از تو خبرهای بیشمار

می نگرم

 

هر کجا می نگرم نقش تو پیداست حسین
همه جا مجلس تکریم تو برپاست حسین

تو چه کردی که زمان با تو موافق شده است
تا ابد رایت گلگون تو بر جا ست حسین

برگشتم

بنده ای زار و حقیرم بغلم کن آقا
من به دنبال مجیرم بغلم کن آقا

دارم اقرار به لب قلب تورا آزردم
خسته از جرم کثیرم بغلم کن آقا

اندک

کهنسالان چه بسیارند اما پیر ها اندک
که عبرت ها فراوانند و عبرت گیر ها اندک

برای پاک کردن باید اول پاک بود ، اما
شد از آلودگی نفس ها تاثیر ها اندک

بی علی

تصوّر می کنم در ذهنِ خود ایوان زرّین را
برای درد ها پیدا نمودم راه تسکین را

پرستیدند آتش را اگر آبا و اجدادم
خدا را شکر از چشمان تو آموختم دین را

غفلت محض

تو باز مرا خوانده ای امّا نگرانم
از فیض مناجات سحر باز بمانم

من چندصباحی‌ست که در غفلت محضم
بیدار کن‌ ای‌دوست‌ ازاین‌ خواب‌ گِرانم

بخشیدی

هر بار دلم خسته شد از بارِ گناهی
شرمنده و بیتاب کشیدم دو سه آهی

با اشک نشستم دم ِ «ألعفو» گرفتم
در بازدمم دیده نشد ذرّه گناهی

حاصل معصیت

باز هم رحمت تو جاری شد
چشم خشکیده‌ام بهاری شد
در میخانه‌ات گشوده شد و
باز هم وقت سفره‌داری شد
با همه ذلتی که دارم من
میهمان تو سفره دارم من

جاده‌ی سیاه

به کوره‌راهم و چشمان سر به راه ندارم
چراغ راه، در این جاده‌ی سیاه ندارم

ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود !
پناه آخر من شو؛ پناهگاه ندارم

ابوعلی

خاتم پر بها دهد از کرمش گدای را

فقط برای او بخوان آیه ی انّمای را

طناب بسته ای اگر به دست های باز او

به روی خلق بسته ای دریچه ی سخای را

بدعادت شده ام

این غربتِ حیران شده را دوست ندارم
دلشورۂ پنهان شده را دوست ندارم

بر دردِ فراق تو بدعادت شده ام! چون
بیماری درمان شده را دوست ندارم

دکمه بازگشت به بالا