خاتم پر بها دهد از کرمش گدای را
فقط برای او بخوان آیه ی انّمای را
طناب بسته ای اگر به دست های باز او
به روی خلق بسته ای دریچه ی سخای را
خاتم پر بها دهد از کرمش گدای را
فقط برای او بخوان آیه ی انّمای را
طناب بسته ای اگر به دست های باز او
به روی خلق بسته ای دریچه ی سخای را
این غربتِ حیران شده را دوست ندارم
دلشورۂ پنهان شده را دوست ندارم
بر دردِ فراق تو بدعادت شده ام! چون
بیماری درمان شده را دوست ندارم
ای اخمِ تو جهنم ، لبخندِ تو بهشتم
عشقِ تورا خداوند آمیخت با سرشتم
خورده گره نگاهَت با کل سرنوشتم
مست از خُم تو بودم این بیت را نوشتم
بی قرار تو ام و در دل تنگم گله نیست
بخدا غیبت تو علت این فاصله نیست
منم و چشم گنهکار ، تویی رو به رویم
نیستم لایق دیدار و جز این مسئله نیست
کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست
این روزها یک عاقل دیوانه ای نیست
مانند هر شب شمع میسوزد ولیکن
افسوس که دور و برش پروانه ای نیست
از ابتدا آرام جان ما تو هستی
تا انتها ورد زبان ما توهستی
باید بگوییم از تو تا دنیا بفهمد
راه نجات مردم دنیا تو هستی
نگو که نیست بگو دیدها خطا دارد
به هر کجا بروی نور، ردّپا دارد
دروغ بسته به خورشید قاری غیبت
که نصّ اَشرَقتِ الارض، ماجرا دارد
مژده بیدار دلان پیک سحر در راه است
شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است
همه جا صحبت درمان تب سختی هاست
همه جا حرف سرِ نسخه ی خوشبختی هاست
ازاینکه با عملم “تَحبس الدعا” شده ام
از کرانِ بی کران ها جلوه ی مطلق رسید
وارث شیر دلیر خیبر و خندق رسید
فاتح دل های عاشق صاحب بیرق رسید
شرح آیات خدا مصداق جاءالحق رسید
مثل فعل بازدم هستم که از دم کمترم
آدمم اما به وقت درک از آدم کمترم
هیچ تاثیری ندارم در جهان کوچکم
آه از شادی که جای خود،من از غم کمترم