شعر مدح و مناجات

ابوعلی

خاتم پر بها دهد از کرمش گدای را

فقط برای او بخوان آیه ی انّمای را

طناب بسته ای اگر به دست های باز او

به روی خلق بسته ای دریچه ی سخای را

بدعادت شده ام

این غربتِ حیران شده را دوست ندارم
دلشورۂ پنهان شده را دوست ندارم

بر دردِ فراق تو بدعادت شده ام! چون
بیماری درمان شده را دوست ندارم

لبخندِ تو

ای اخمِ تو جهنم ، لبخندِ تو بهشتم
عشقِ تورا خداوند آمیخت با سرشتم
خورده گره نگاهَت با کل سرنوشتم
مست از خُم تو بودم این بیت را نوشتم

حوصله نیست

بی قرار تو ام و در دل تنگم گله نیست
بخدا غیبت تو علت این فاصله نیست
منم و چشم گنهکار ، تویی رو به رویم
نیستم لایق دیدار و جز این مسئله نیست

دیوار حسینیه

کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست
این روزها یک عاقل دیوانه ای نیست

مانند هر شب شمع میسوزد ولیکن
افسوس که دور و برش پروانه ای نیست

آرام جان

از ابتدا آرام جان ما تو هستی
تا انتها ورد زبان ما توهستی
باید بگوییم از تو تا دنیا بفهمد
راه نجات مردم دنیا تو هستی

دیدها

نگو که نیست بگو دیدها خطا دارد

به هر کجا بروی نور، ردّپا دارد

دروغ بسته به خورشید قاری غیبت

که نصّ اَشرَقتِ الارض، ماجرا دارد

حضرت خورشید

مژده بیدار دلان پیک سحر در راه است

شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است

همه جا صحبت درمان تب سختی هاست

همه جا حرف سرِ نسخه ی خوشبختی هاست

تَحبس الدعا

چه اشک هاکه چکیده به پای آمدنت
بیا که جان من آقا فدای آمدنت

ازاینکه با عملم “تَحبس الدعا” شده ام

نمی رسد به اجابت دعای آمدنت

غیرت شیعه

بیا ای گل بیا بی تو زمین سرد و زمان خسته
بهاران است و لیک آمد خزان در باغ نو رسته
بیا در غیرت شیعه که این آیین نمیگنجد
تمام مسجد و محراب و درهای حرم بسته

نیمه ی شعبان

از کرانِ بی کران ها جلوه ی مطلق رسید

وارث شیر دلیر خیبر و خندق رسید

فاتح دل های عاشق صاحب بیرق رسید

شرح آیات خدا مصداق جاءالحق رسید

کمترم

مثل فعل بازدم هستم که از دم کمترم

آدمم اما به وقت درک از آدم کمترم

هیچ تاثیری ندارم در جهان کوچکم

آه از شادی که جای خود،من از غم کمترم

دکمه بازگشت به بالا