رحمی نما …
فکری به حال زار غریب حجاز کن
جان علی برای علی دیده باز کن
حرفی بزن عزیزدلم زار و مضطرم
رحمی نما به حالمن واین دودخترم
ای مادررسول خدا در غم وعذاب
این دختر سه سالهی تو…این ابوتراب
جاروزدن به خانه شده کاردخترت
زانوبغل گرفتن وغم کار شوهرت
اوغصِّه دار چادر خاکیُّ وبسته ات
من داغدار پهلوو دست شکسته ات
اوفکر مجتبی و تب وبغض درگلو
من یاد شاه تشنه لب وخنجر عدو
غصِّه به نام ما شده انگار فاطمه
شد روضه خوان تو درودیوار فاطمه
دیوار تکیه گاه علی رانگاه داشت
یاسی که شد شقایق ورنگی سیاه داشت
حالابرای غسل وکفن آمدم ولی
گُل کرده لاله برکفنت همدم علی
با من نگفتی از وَرَم بازویت چرا؟!
خونابه می چکدگلم از پهلویت چرا؟!
تابوت تو به شانه ی من جاگرفته وای
دنیا تمام دلخوشیَّم را گرفته وای
از این به بعد حیدر واین کودکان زار
چشم انتظار راه شب وآه بر مزار
ذکر لب من وحسنین است و دختران
آوای العجل به غمو ناله و فغان
می آید آنکه منتقم درد حیدر است
حکم تقاص کینه و لبخند مادراست
صبح ظهور و مرگ شب تار می رسد
کعبه به گوش باش که دلدار می رسد
حسین ایمانی