شعر ولادت امام زمان عج
دست افشانی کند سرو ِ سر ِ هر کوچه ای
جشن ها بر پا شده است بر معبر هر کوچه ای
این هزار و چندمین روز عبادت میشود
این هزار و چندمین جشن ولادت میشود
میسپارم نامه ات را دست این فریادها
هرکجا هستی مبارک باشد این میلادها
طاق نصرت ها نوای العجل سر داده اند
در شبِ مهتاب,دل در راهِ دلبر داده اند
ریسه های رنگیِ در باد سرگردان شده
رنگ رنگش بی قرار دیدن جانان شده
شربت و شیرینی و نقل و گلاب آورده اند
راه بگشایید جشن آفتاب آورده اند
ای محل رفت و آمدهای خوشحال ملک
فرش سبز خیمه ی تو از پر و بال ملک
کیستی ای جلوه ی زیبایی هفت آسمان
ای که یک گوشه نگاهت خالق رنگین کمان
قبله پشت تو نشسته تو امام قبله ای
بهتر از این را بگویم تو تمام قبله ای
اشتیاقت در نگاه همچو دریای من است
شاهد این بی قراری جمکران های من است
چلّه ی عهدی که خواندم چند سالی میشود
آبگیر ِ چشم هایم کِی زلالی میشود؟
ندبه ی حالی به حالی دلم را دیده ای
اشک های نرگس دریایی ام را چیده ای
دیده ای هر عصر جمعه باز دلگیر توام
یا به قولِ کافی مرحوم من پیر توام
شرم دارم پیش تو اما و شاید گفته ام
گاه گاهی شاید این جمعه بیاید گفته ام
یابن طاها یابن یاسین یابن زهرا یابن نور
تکیه بر دیوار کعبه سر بده بانگ ظهور
ذوالفقارت را بتابان و انالحق را بخوان
در رجزهایت دوباره شیر خندق را بخوان
سر بده بانگ علی را در تمام عالمین
تکیه بر کعبه بزن با یا لثارات الحسین
بعد از آن دنیا سراسر نور و زیبایی بُوَد
در رکابت کربلا رفتن تماشایی بُوَد
کربلا گفتم مفاتیح دلِ من باز شد
افضل الاعمال روز عیدتان آغاز شد
کربلا گفتم دلم با ناحیه پرواز کرد
مرغ روح خسته ام با نامتان پر باز کرد
گفته ای هرجا که یاد ساقی لشگر شود
دیده ات از غُصه ی سقای لشگر تر شود
یاد چشمان پُر از شور اقای میکنم
تا به دست آرم دلت را یاد ساقی میکنم
این شنیدم که همین بی دست بودن مشکل است
از بلندی تا زمین بی دست بودن مشکل است
تیر را در بین زانو میفشرد و میفشرد
هِی سرش را سمت بالا سمت آقا میسپرد
دشت سرشار عبور جلوه های یاس شد
عطر زهرا در مشام خیمه ها احساس شد
تا سرش بر دامن بانوی آئینه نشست
بغض چندین ساله ی لبهای دریایی شکست
یا اخا گفت و سبک شد جان سرگردان او
مانده تا صبح قیامت دیده ها حیران او
علی اشتری