شعر مدح و ولادت امام زمان عج
سحر ماه خدا روح دعا می آید
شافع بی بدلِ روز جزا می آید
سِرّ مستور امام الشهدا می آید
آن طبیب دل بیمار و گدا می آید
آنکه افتاده به دامش دل ما, می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
آسمان در شب میلاد, چراغان شده بود
بلبلِ طبعِ غزل باز غزلخوان شده بود
کهکشان با پرِ جبریل گل افشان شده بود
عالَمِ کفر, از این نفحه مسلمان شده بود
این بشیر است که از سمتِ جنان می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
شهسواری که به لب نغمه ی یارب دارد
از بهشت آمده و صولتِ زینب دارد
آخرین حجت حق بوده و منصب دارد
خال لبهای علی را به روی لب دارد
از همانجا که خدا هست صدا می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
نفسش از نفسِ عصمت کبری باشد
تشنه ی معرفتش حضرت موسی باشد
زنده از فیض دمش مریم و عیسی باشد
خنده هایش چه قَدَر ناز و مصما باشد
وجنات همه ی آل عبا می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
می رسد چاک دهد باز گریبان ها را
باز آرام کند غُرِشِ طوفان ها را
سروسامان بدهد بی سروسامان ها را
مو پریشان بکند جمعِ پریشان ها را
قائم آل محمد به نما می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
عطر عماّمه ی سبزش که پراکنده شود
پدر از بوی خوشِ فاطمیش زنده شود
به تنش جامه ی احمد چه برازنده شود
هر که افتاده به دامش به رهش بنده شود
از جنان منتقم خون خدا می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
می رسد تا ببرد کرببلا دلها را
با ولایش بسرشتد شرفِ گِل ها را
برساند لبِ کوثر همه محمل ها را
نورباران بکند گوشه ی منزل ها را
شرفِ بندگیِ اهل ولا می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
پیچش موی نبی را که به گیسو دارد
آیه ی نصرمن الله به بازو دارد
تیزیِ تیغِ علی را به دو ابرو دارد
آنچه خوبان همه دارند, فقط او دارد
خبری خوش ز سوی باد صبا می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
آخرین حجت اولاد پیمبر باشد
پاکتر از ملک و حور و, مطهر باشد
زآنچه گفتند به وصفش همه, بهتر باشد
و به زیباییِ هر آیه ی کوثر باشد
شرف الشمس معین الضعفا می آید
گل بریزید که مصباح الهدی می آید
رضا باقریان