مادر روز های دلتنگی
بانوی گریه های طولانی
می شد از موج اشک هر روزت
اسمان مدینه طوفانی
بسکه با سوز روضه می خواندی
پا به پایت مدینه می نالید
چشم های غسی مروان هم
گاهی از گریه ی تو می بارید
اسمان را به گریه وا می داشت
چشم ابری و اه هر روزت
چشم خاکی و غصه دار بقیع
می نشسته به راه هر روزت
کربلا بود و روسفیدی تو
لحظه امتحان سخت خدا
پسرانت یکی یکی رفتند
شیر مردان درس های شما
گرچه با چشم خود ندیدی که
کربلا را چه ماجرایی بود
زندگی تو بعد عاشورا
گریه در گریه کربلایی بود
حسن کردی