پس از تو اشک عالم رابگیرم
پس از تو اشک عالم رابگیرم
زغم جان محرم رابگیرم
نمی شد دیرترمی آمد این تیر
نشد ازشیر طفلم رابگیرم
وداعی لااقل بامن نکردی
نگاهی موقع رفتن نکردی
به تو می آیداین ,افسوس مادر
لباس تازه ات را تن نکردی
ودر گهواره بویش مانده زینب
وسوغات عمویش مانده زینب
به روی پیرهنهایش که تازه است
دوتا از تار مویش مانده زینب
مرا شرمنده خود ساخت بابا
مرا درگریه اش نشناخت بابا
به گوشم مانده یاد خنده هایت
ترا بالا که می انداخت بابا
پدر در پشت خیمه دم گرفته
سرت را با تنت باهم گرفته
علی عادت به انگشت عمو داشت
بجایش تیر را محکم گرفته
عزیزم روی نیزه ناز مانده
برای مادرت این راز مانده
بگو تقصیر نیزه یا سه شعبه است؟
زبان بسته دهانت باز مانده
مبادا آب رویت راببازی
مکن با آب رویت آب ,بازی
گذشت این حرفها,ای نیزه دارش
مکن با نیزه خود تاب بازی
دعا دارم مبادا سر بیافتد
کسی با نیزه دارش در بیافتد
دعا دارم اگر می افتد این طفل
فقط بردامن مادربیافتد
شاعر:حسن لطفی
مرحبا شیر مادر حلالت…..
تشکر دارم از همه ی شما خادمین حسینی عزیز…
رفتی و گهواره خالی ات مانده برایم علی جان ______زمزمه لالایی شب هایت مانده برایم علی جان____التماس دعا