از روز اول در کنار خواهرش بود
آیینه دار حسن و صبر مادرش بود
با روضه های مادر خود گریه میکرد
همراه بابا تا وداع آخرش بود
پاره جگرهای حسن را دید در تشت
او مادرانه هر کجا دور و برش بود
از مکه زد بیرون به همراه حسینش
تا کربلا مردانه جزو لشگرش بود
یک غصه در دل داشت قربانی ندارد
این غم شبیه درد،داغ دیگرش بود
باب الحوائج گفت من قربانی تو
او مثل عبدی کربلا در محضرش بود
سقا که پرپر شد قدش یکباره خم شد
در هر نفس یاد عزیز پرپرش بود
ام البکا شد ام کلثوم از غم او
تنها انیس حضرتش چشم ترش بود
شش ماه بعد از کربلا از غصه دق کرد
بانو شهید روضه ی آب آورش بود
محسن صرامی