هم دل و هم دلبر و هم دل خریدارم حسین
هم سر و هم سرور و هم سر نگهدارم حسین
بی کس و درمانده و بی یار بودم از ازل
لطف کرد و تا ابد شد مونس و یارم حسین
رو سیاه و پر گناه و بی بها بودم ولی
آبرو بخشید من را کرد تیمارم حسین
مو پریشان، دیده گریان، دید هر موقع مرا
خنده ای زد، غصه ها برد از دل زارم حسین
کار راه انداز عالم تا که بیکارم بدید،
نوکری آموخت من را، شد همه کارم حسین
ذکر او ذکر خدا و فکر او فکر خداست
اینچنین شد افضل الاذکار و افکارم حسین
سردی دنیا امانم را بریده بود لیک،
یک محرم آمد و شد گرمِ بازارم حسین
من در این دنیا بجز او، رو نیاوردم به غیر
تا در آن دنیا فقط باشد طلب کارم حسین
روز محشر هم همه اُمیّد من بر اوست، چون
روز محشر می شود ناجیِ از نارم حسین
خط آخر شعر را سمت نگاهش می کشم
خط آخر می نویسم دوستت دارم حسین…
مجتبی دسترنج ملتمس