یکِ لباسِ پاره بر این قامتِ رعنا بد است
نامرتّب بودنم در محضرِ بابا بد است
عمّه جان ! کو شانه ای بر گیسویم شانه زنم
موپریشانی برایِ دختری زیبا بد است
صورتم یک مختصر نیلوفری شد عمّه جان
این چنین بر دیدنش آیم بگو آیا بد است؟
چادرم کهنه ست گرَدَش را تکاندم بارها
این چنین باشم شبیه حضرت زهرا بد است
زخمِ پهلویم مرا وادار کرده با عصا…
این ور و آن ور روم ای بانویِ عظما بد است
گر نگیرم دست بر دیوار می افتم زمین
خوردنم بر خاکِ غم باور کنید حالا بد است
این سرِ بالانشینِ بر طَبَق بالایِ ماست
گر نخیزم من بپایش، عصمت صغرا بد است
دختران بابایی اند و بی پدر..خوار و ذلیل
گر بمانم بی پدر در عرصه ی دنیا بد است
محسن راحت حق