شعر شهادت حضرت زهرا (س)

ای کشتی عمر علی

حیدر به غیر تو که دلداری ندارد
غمدیده هست و یار وغمخواری ندارد

ای کشتی عمر علی پهلو گرفتی
بی روی تو ماه شب تاری ندارد

خالی مکن پشت علی را فاطمه جان
حالا که مولا جز تو دیواری ندارد

ای چشمه ی جاری مولا کوثر عشق
عالم شبیهت چشمه ی جاری ندارد

زهرای من کمتر به فکر رفتنت باش
وقتی که می بینی علی یاری ندارد

ای مستجاب الدعوه کاری کن برایم
ماندن برایت فاطمه کاری ندارد

شانه به موی زینبت بانو مزن تو
بازو و دستت قدرت یاری ندارد

از من مپوشان چهره ی نیلوفری را
شب هم به مانند تو رخساری ندارد

باغ جنان هم مثل این پیراهن تو
ای یاس من اینقدر گلکاری ندارد

حسین….

از علقمه برگشت سوی زینب و گفت
لشگر دگر میر و علمداری ندارد

زهرا…..

در کوفه ای تشنه لبم بالای نیزه
قرآن بخوان که زینبم قاری ندارد

میلاد یعقوبی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا