شعر گودال قتلگاه
به زور ِ نیزه
هزار بار تنت جا به جا شد و دیدم
سرت جدا شد و رَختَت جدا شد و دیدم
لبت که تشنه شد و خشک شد به هم چسبید
به زور ِ نیزه دهان تو وا شد و دیدم
حسین جان گره معجر مرا شل کرد
همین که پیرهنت نخ نما شد و دیدم
سر تو نیزه و شمشیر ها گره خوردند
شلوغ بود و صدا در صدا شد و دیدم
علی اکبر لطیفیان