شعر شهادت امام حسن عسكری (ع)
عمر من رفت به یک گوشه ی زندان پسرم
عمر من رفت به یک گوشه ی زندان پسرم
همدمم هست غم و غصه فراوان پسرم
سامرا بود سرای خوش شادی و سرور
حال من هست ولی حال پریشان پسرم
صبح تا شب که کسی نیست ولی می ارزد
سجده و ذکر و دعا و دم قرآن پسرم
اینکه هم بند من است بی ادبی می کند و
می دهد فحش به من بی حد و پایان پسرم
غل و زنجیر همه تاب و توانم برده
نیست اینجا کسی انگار مسلمان پسرم
گاه زندان و گهی اذیت این زندانبان
حاضرم تا که بگیرند زمن جان پسرم
غصه ای نیست به جز داغ اسارت بخدا
تک و تنها وسط دشت و بیابان پسرم
دست بسته به روی ناقه ی عریان بردند
عمه ات بود ولی خسته و بیجان پسرم
جگرم از غم این فاجعه ها سالم نیست
چه کنم روضه مرا کشت بدینسان پسرم
قاسم احمدی