شعر ولادت امام حسن (ع)
ورد زبانم
از بس شده وصف کرمت ورد زبانم
باز است چنان سفره این خانه دهانم
دنیاست کرم خانه تو ،نیست نیازی
اینکه کسی از آن بدهد راه نشانم
ابروی تو چون دست نوازش به سرم برد
کفر است که در سجده ی چشم تو نمانم
آنروز که بر داغ حسین اشک بریزم
روزی ست که بر خانه ی تو درب زنانم
در را به رویم باز کن از چه نگرانی
من نیز چنان مادر تو سوخته جانم
بازار و یا کوچه قسم خورده ام اقا
جایی که شلوغ است خودم را برسانم
کودک شدم و صحن برای تو کشیدم
ای کاش در این کودکی خویش بمانم
محمد رضا رضائی