صله ی تذکره ی کرببلا
نقل است که فخر علما ، شیخ بهایی
شد شامل لطف و کرم خاص خدایی
گفتند بیا فاطمه داده است رضایت
معمار حرم باش ، علی کرده جدایت
جا داشت بنازد به همه عالم امکان
روزیِ کمی نیست حرم سازی سلطان
آن شیرکه خورده است نهاده اثرش را
او خرج حرم کرد تمام هنرش را
اخلاص نشان داد ، خدا داد توانش
فردوس ِ برین کرد بنا با دل و جانش
نزدیک به اتمام حرم بود که ناگاه
دیدند همه روی لب شیخ نشست آه
با پوزش از آقای جهان گفت به یاران
باید که کنم چند شبی ترک خراسان
من می روم اما بخرید آبرویم را
اجر همه با مادرمان حضرت زهرا
تا اینکه دوباره برسم خدمت آقا
جز سر در این کعبه بسازید همه جا را
در غیبت او گشت مهیا چه بنایی
چه گنبد و گلدسته ی انگشت نمایی
به به چه ضریح و حرم و صحن و سرایی
از شوقِ طوافش دل کعبه است هوایی
ناگاه چنین توصیه گردید ز خدام
وقتش شده معماری سر در شده اتمام
گفتند که ما اذن به این کار نداریم
تا آمدن شیخ همه لحظه شماریم
هنگام سفر شیخ به ما گفته مکرر
کار خود من هست مهیایی سر در
گفتند که از جای دگر آمده دستور
فرمان امام است و پر از حکمت و منظور
پس ساخته شد سر درِ آن روضه رضوان
کم داشت فقط روح الامین عرش خراسان
پس شیخ بهایی ز سفر آمد و ناگاه
با دیدن سردر ز دل خویش کشید آه
شد غوطه ور حسرت و غم حال و هوایش
تا داشت توان کرد گله از رفقایش
گفتند مکدر نشو این امر امام است
سر پیچی رعیت ز شهنشاه حرام است
یک خادم خوش روزی این روضه ی اعلا
دیدار نصیبش شده در عالم رویا
کرده است چنین امر ، به او قبله عالم
بر شیخ پس از اینکه رساندی تو سلامم
گو مرد خدا ، پیرِ هنر ، دست مریزاد
معمار کرمخانه ما ، خانه ات آباد
در خانه ی امید تو در فکر طلسمی
ما کار نداریم که آمد به چه اسمی
بسپار حرم را به طلسمِ کرم ما
بگذار بیایند همه در حرم ما
ای شیخ بِدان ما پدر هر بد و خوبیم
ما طایفه ذاتا همه ستار العیوبیم
ما چشم به راهیم گنهکار بیاید
با هر چه که آورده ، خریدار بیاید
باید به حرم پاک شود زائر ما تا
گیرد صله ی تذکره ی کرببلا را
محمد حسین رحیمیان