خانه تکانی بهر چه؟
چاره ای بر این غم سربار کن بعداً برو
یک دعا در این شب دشوار کن بعداً برو
تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه
راه مرگم را خودت هموار کن بعداً برو
آخرش بی اذن تو پوشیه را برداشتم
شکوه ای از مُشتِ ناهنجار کن بعداً برو
آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه؟
فکر خون مانده بر دیوار کن بعداً برو
با دعای تو دل همسایه ها راضی شده
لااقل نفرین به این مسمار کن بعداً برو
بازویت که پر ورم… هر دنده ات که جابجا…
هرچه را که دیده ام، انکار کن بعداً برو
روزه نذرت کرده ام یک بار دیگر پا شوی
لا اقل پیشم بمان افطار کن بعداً برو
ناسزاهایی شنیدم از همه وقت سلام
فکر داغ حیدر کرار کن بعداً برو
هرچه گفتم گوشواره کو! حسن چیزی نگفت
جان من! یک بار، تو اصرار کن بعداً برو
کاسه ی آب از کسی دیگر نمی گیرد حسین
عشق خود را نیمه شب بیدار کن بعداً برو
پیرهن را بافتی، اما یکی کافی نبود
باز هم روی کفن ها کار کن بعداً برو
زینبت بوسه بجای تو به حنجر می زند
چاره ای بر نیزه ی اشرار کن بعداً برو
دخترت دق می کند وقتی اسارت می رود
فکر معجر، بر سر بازار کن بعداً برو
رضا دین پرور