هر صبح و شام گریه کنم من برای تو
برآن غروب پرغم کرب و بلای تو
بر آن دمی که مثل مدینه شرر زدند
بر گوشه های چادر و بر خیمه های تو
وقتی که چشم غارت دشمن به خیمه رفت
دیدم میان تیغ وسنان دست وپای تو
گریه کنم برای تنت زیر دست وپا
بر جسم پاره پاره و ازهم جدای تو
من را کشد اسارت زینب به سلسله
از کربلا به کوفه وشام بلای تو
گاهی بروی نیزه وگاهی دل تنور
آتش گرفته قلبم از این ماجرای تو
تنگ غروب و گودی گودال و قتلگاه
روضه گرفته حضرت زهرا برای تو
آن روضه ای که با لب تشنه بروی خاک
ظالم برید راًس تورا از قفای تو
نوید طاهری