شعر شهادت امام جواد
در گرفتاری و غم و غصه
ذکر لب های ما امام جواد
روز محشر که خلق حیران اند
کیست آقای ما؟ امام جواد
قسم سخت روی لب های
زائر مضطر امام رضا
پسری از سلاله ی خورشید
علیِ اکبر امام رضا
احتیاجی به عرض حاجت نیست
بی بهانه به ما عطا کرده
دم باب الجوادِ بابایش
چه کرم خانه ای بپا کرده
بی وجودش ضلال می آمد
عالمی می شدند سر در گم
قدر او را کسی ندانست و
همسرش بی وفا تر از مردم
بی حیا زهر داد امامش را
لحظه ای شرم از امام نکرد
ناله اش را شنید ، اما باز
بر امام خود احترام نکرد
جگرش پاره پاره شد از زهر
لخته های جگر زمین می ریخت
آن قَدَر تشنه بود ، انگاری…
آتش شعله ور زمین می ریخت
تا نفس می کشید با سختی
لبش از تشنگی تَرَک می خورد
آب را قاتلش زمین می ریخت
رمق از دیده های او می بُرد
پسر فاطمه ، غریبانه
گوشه ی حجره دست و پا میزد
لحظه ی آخری ، دم رفتن
مادرش را فقط صدا میزد
پشت در کف زدند ، خندیدند
تا کسی نشنود صدایش را
از عطش مثل جد مظلومش
میکشد روی خاک پایش را
روضه می خواند و گریه ها میکرد
داشت از جسم بی کفن می گفت
داشت از لحظه های گودال و
غارت کهنه پیرُهن می گفت
پوریا باقری