معدن رحمت
اگر رزقِ من سامرایی نِمی شد
نصیبم مقامِ گدایی نِمی شد
اگر قابلیَّت نمی داشت قلبم
ز چشم کریمت عطایی نمی شد
به اذن تو سجّاده را پهن کردم
لبِ من که وا به دعایی نمی شد
یقیناً اگر مادرِ تو نمی خواست
دل من برایت هوایی نمی شد
اگر که ضریحِ تو جلوه نمی کرد
زِ باغِ جنان رونمایی نمی شد
شبیه جهنَّم جهان بود، اگر که
به نور رُخَت روشنایی نمی شد
تو در جامعه شرحِ توحید دادی
که بی جامعه دل خدایی نمی شد
اگر آن زیارت نمی ماند از تو
دلِ عارفی کبریایی نمی شد
و هر سالِکی سیرِ کامل نمی کرد
اگر از تو این رهگُشایی نمی شد
کَلیمانه مدّاحیِ خود نِمودی
تو را بهتر از این ثنایی نمی شد
شما مَهبطِ نورِ وحیِ اِلهید
بشر بی شما رهنمایی نمی شد
شما معدنِ رحمت و گنجِ عِلمید
نبودید، دنیا که جایی نمی شد
چو ویرانه می شد، لَجَن زار می شد
یقین غیرِ ظُلمَت سرایی نمی شد
تو که بابِ ایمان و سِرِّ خدایی
خُدا می شدی، حَقَّت آیینه می شد!
نبودید اگر که پناهِ خلائق
از این تنگناها رهایی، نمی شد
اگر در سقیفه خیانت نمی شد
به فرزندِ زهرا جفایی نمی شد
نمی شد تَعارف به او جامی اصلاً
در آنجا چُنین ماجرایی نمی شد
خدایا چه می شد که از زهر، قَلبَش
جوادی نمی شُد، رضایی نمی شد
به دنبالِ مرکب پیاده نمی رفت
اسیرِ مسیرِ بلایی نمی شد
چنین که شده زخم پاهایش، ای کاش
دگر دختری پاحَنایی نمی شد
دلِ شب پیِ ناقه ای در بیابان
زِ سیلی شکسته، صدایی نمی شد
دگر آبروی رقّیه نمی رفت
اگر احتیاجش عَصایی نمی شد
اَئِمّه اگر به شهادت رسیدند
یکی مثلِ آن کربلایی نمی شد
همه لااَقَل یک کفن داشتند و
تنی دفن با بوریایی نمی شد
وَ یا پیکری زیرِ پایی نمی ماند
سَری قاریِ نیزه هایی نمی شد
رضا رسول زاده