شعر شهادت حضرت زهرا (س)
بی بی جانم
بر دست های او نمی زد مُهر اگر تاول
در روضه ی آتش نمی شد خون جگر تاول
با دست های زخم نان پختن کمی سخت است
می سوخت با گرداندن دستاس هر تاول
مثل همان دستی که زخمی شد دلش میزد
از نیشخند مبهم سیصد نفر تاول
تنها حسن حس می کند انگار که قدری
از گونه هایش هم درآوردست سر تاول
ای کاش که مثل پرستوها فقط می ماند …
… در آسمان اما نمیزد بال و پر تاول
در حال بالا رفتن از دیوار یاسم بود
بر ساقه ی گل میخ در زد با تبر تاول
آن شب که زهرا روضه های خار را می خواند
زینب دلش می زد از این غم تا سحر تاول
از قامت خار مغیلان خون زمین می ریخت
زد پای دختر بچه ای تا بیشتر تاول
هر روز چندین بار روی خار غش می کرد
وقتی رد شلاق می افتاد بر تاول
یک عکس در قاب نگاهش یادگاری ماند
عمه ؛ خرابه ؛ سینه ی مجروح ؛ سر ؛ تاول
علی رضوانی